خاطره ی کودکی
یکبار آمد گفت مادر! مدیرمان گفته فردا به مادرت بگو به مدرسه بیاید. گفتم مگر تو کاری کردی؟ گفت نه. فردا به مدرسهاش رفتم و دیدم مدیر جلو پایم بلند شد. گفتم: آقای مدیر رضا کاری کرده که ما را خواستید؟ گفت: واقعا پسر شما بین همه بچهها نمونه است، اما نمیدانیم چرا چند وقت است که درسش ضعیف شده. گفتم: خب همه وقتش را در مسجد است کی وقت می کند درس بخواند؟
ثبت دیدگاه