نحوه شهادت
27 خرداد 95 حالم خوب نبود. دل آشوب بودم و گریه می کردم. بی قراری ام زیاد بود. کمی بعد اقوام به منزلمان آمدند و خواهرم در حالی که اشک می ریخت گفت از محمد امین خبر داری؟ گفتم محمد امین من شهید شد. همرزمش از مشهد آمد خانه مان گفت ما 48 ساعت با محمد امین بودیم انگار 48 سال با او آشنا بودیم. می گفت یک ساعتی که بعد از ناهار خوابیدیم محمد امین بیدار شد و خیلی خوشحال بود. پسرم به همرزمانش گفته بود: «الان خواب دیدم امشب عملیاتی در پیش است و فرمانده و من شهید می شویم جنازه مان را نمی آورند.» بعد غسل شهادت می گیرد و آماده شهادت می شود. بعد از شروع عملیات سربازان سوری در جناحین آنها بودند. از شدت آتش دشمن زمینگیر می شوند و فرمانده شان مجروح می شود، اما محمد امین برمی خیزد و رجزخوانی می کند و می گوید: «مگر ما شیعه علی بن ابیطالب نیستیم. شیعه علی ترسو نیست به پا خیزید و بروید. من هستم.» بعد به سمت دشمن تیراندازی می کند و با شجاعتش 160 نفر از آن مهلکه جان سالم به در می برند. منتها خود محمد امین کنار فرمانده اش که به شهادت رسیده بود می ماند و دو تیر یکی به زانو و دیگری به پشتش می خورد. همرزمانش می گفتند اول فکر کردیم که تیر به کتفش خورده و می تواند بیاید. بنابراین برخی از رزمندگان در کانال منتظر پسرم می مانند. اما ساعت از 9 شب گذشت جبهه النصره عکس شهید محمد امین را در شبکه اورینت می گذارد و همه متوجه می شوند که خواب او با شهادتش تعبیر شده است.
ثبت دیدگاه