شباهت بی حد دو شهید
مهدی نیکزاد، دیگر برادر شهید میگوید: همه به من میگویند خوش به حال تو که برادر ابوالفضل هستی، اما من میگویم خوشا به سعادت برادران واقعی ابوالفضل، خوشا به سعادت آن برادرانی که اسلحه به زمین افتاده ابوالفضل را بلند میکنند.کسانی که در مسیر ولایت جان فدا میکنند.
چند ماه قبل، امیر لطفی که از دوستان ابوالفضل بود به شهادت رسید. بین این دو شهید رازی بود که من عمق آن را کشف نکردم. شباهتهای زیادی به هم داشتند. هر دو فرزند آخر خانواده بودند، هر دوی آنها سالها قبل پدرشان را از دست داده بودند، پدر هر دوی آنها خادم امام حسین(ع) بود، ابوالفضل و امیر هر دو عصای دست مادرانشان بودند، هر دو آیه «ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیلالله امواتا» را قرائت میکردند، هر دو اشعار اهلبیت(ع) را حفظ بودند و در هر فرصتی که دست میداد این اشعار را در یک گوشه کناری برای دوستانشان میخواندند، هر دو هم به شدت نگران مادرانشان بودند امیر لطفی وقتی عازم سوریه شد از برادرانش قول گرفت که هوای مادر را داشته باشند. یکبار که امیر از سوریه زنگ میزند، مادرش تنها بوده و امیر خیلی ناراحت میشود. همرزمهای شهید امیر لطفی میگویند وقتی تلفن امیر تمام شد تا ساعتها ناراحت بود و میگفت چرا مادرم تنها مانده است. ابوالفضل هم دقیقا مثل امیر بود، یکبار که ابوالفضل از سوریه زنگ میزند و مادر صدای ضعیفی داشته ایشان هم خیلی ناراحت میشود.
ثبت دیدگاه