شناسه: 341994

خواهر

نقل از خواهرشهید: حدود شش سالی از برادرم کوچکتر بودم . در افق خاطراتم لحظات شیرین بسیاری با «محمد» داشتم. مخصوصا در تابستان ها با هم درکارهای کشاورزی به پدرم کمک می کردیم. همیشه وقتی حرف از شغل آینده می شد، از خود چیزی نمی گفت. اما به من تاکید داشت که خواهر خوب من باید معلم شود و بالاخره با تشویق او من روانه دانش سرا شدم. هنوز سال اول دانش سرا را تمام نکرده بودم که به جبهه اعزام شد و بعد از چند ماه خبر مفقود شدن او را برای ما آوردند

مطالب پیشنهادی

ثبت دیدگاه