شناسه: 341998

منطقه عملیاتی

خاطرات دوران منطقه عملیاتی از دست نوشته های شهید: در تاریخ 24/05/1365 به قم و از قم به هنگ مرزی اهواز اعزام شدم. وقتی که اتوبوس ما وارد اهواز شد، ساعت 8.5 صبح بود لباس¬هایمان از عرق بدنمان خیس شده بود مثل اینکه شسته شده، پوشیده بودیم نمی¬توانستیم طاقت بیاوریم از اتوبوس که پیاده شدیم و کیسه¬هایمان را پایین گذاشتم دنبال آب می¬گشتیم از تشنگی زبان در دهانمان خشکیده بود، خلاصه بعد از مقداری جستجو در آسایشگاه سربازان قرارگاه یا آموزشی اهواز، آب گیر آوردیم و خوردیم و بعد داخل مسجد هنگ رفتیم در این مسجد 6 کولر و 6 پنکه سقفی کار می¬کرد با این حال هنوز هوا همچنان گرم بود و عرق می¬ریختیم، در همین حین هواپیماهای عراقی پایه¬های نفتی اهواز را بمباران کردند در هنگ اهواز حدود 24 ساعت ماندیم که صبح روز بعد ساعت 7 صبح ما را که حدود 100 نفر بودیم با یک آیفاء ارتش به طرف منطقه موسیان حرکتمان دادند در راه که می¬آمدیم چند جا نگه¬داشتند که آب خوردیم، ماشین که حرکت می¬کرد باد به ما می¬خورد انگار پشت تنور نانوایی قرار گرفته و صورت و بدن خود را داخل تنور می¬بری که می-سوخت، به هر حال ناهار را در یکی از رستوران¬های بین اهواز - اندیمشک صرف کردیم و بعد حرکت کردیم و از میله¬های مرزی گذشتیم و به طرف منطقه عملیاتی حرکتمان دادند ما رفتیم به گردان، آنجا ما را تقسیم کردند و من و چند نفر دیگر از بچه¬ها گروهان سوم شدیم و بعد حرکتمان دادند برای خط بعد، که به گروهان سوم رسیدیم اسلحه و وسایل مورد نیاز را تحویل گرفتیم و بعد در گروهان نمان هم تقسیم شدیم و به نوعی از رفقا جدا شدیم ما سه نفر بودیم که به دسته سوم رفتیم. همان شب اول، که به سنگرهای استراحت رسیدیم نگهبانمان گذاشتند، من پاس 3 شدم. فرمانده دسته مان ما را به سنگر فرماندهی خواند و بعد از سخنرانی و چگونگی وضع آنجا 90 تیر جنگی به همه¬مان دادند. همان شب نیز پاس سوم طبق برنامه همیشگی، گروه کار بودند برای کانال کنی که من هم آنجا بودم و بعد ساعت 2 شب نگهبان بودم تا ساعت 5 صبح، خلاصه هر روز این وضع پیش می¬رفت تا اینکه من کمکی تفنگ 82 میلیمتری شدم. ایشان در منطقه ی زبیدات مشغول خدمت بود و سرانجام در تاریخ 21/4/1367 در منطقه ی مذکور مفقود گردید و در سال 1373 پیکر پاکش به آغوش وطن بازگشت

مطالب پیشنهادی

ثبت دیدگاه