پیکر شهید
در تاریخ 20/8/1396 برای استقبال از پیکر شهید سعید شکریان و محمد رضا ملکیان به فرودگاه اصفهان رفتم بیشتر فرماندهان نیروی انتظامی استان به همراه خانواده های محترم این شهدا آمده بودند با احترامات نظامی و چشم هایی لبریز از اشک و انتظار مورد استقبال قرار گرفتند و بعد آن ها را به اداره کل بنیاد حفط آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس اصفهان انتقال دادند و چند روزی مهمان ما بودند و مردم برای زیارت آن ها می آمدند. چند روز پیش موقعی که قرار شد شهدای عزیز را تشییع کنند و به شهرهای خودشان اعزام شوند به ما ماموریت داده شد تا با چند نفر از همکاران خدمت خانواده عزیزشهدا برسیم و خبر بازگشت پیکر پاک و مطهر تازه تفحص شده فرزندان شان را به آنها بدهیم. به اتفاق یکی از روحانیان عقیدتی سیاسی و تعدادی از همکاران در ایثارگران و نیروی انسانی به منزل شهیدان سرافراز ملکیان وشکری رفتیم، و قرار شد این کار را انجام بدهیم. تجربه سخت و کار دشواری بود. شهید ملکیان پدر و مادر سالخورده¬ای داشت و شهید شکری هم پدرشان به رحمت خدا رفته و مادرشان پیر بود. خیلی تلاش می¬کردیم که به صورتی این خبر گفته شود که به خانواده ها شوک وارد نشود. سعی کردیم حاشیه برویم و از خاطرات فرزندانشان بپرسیم من دو مطلب را آنجا دیدم که خیلی برایم جالب بود، یکی اینکه استقامت و پایداری و صبر این خانواده¬های عزیز بود که آدم به حیرت می افتاد که این پدر و مادر چقدر استقامت دارند، چقدر باتقوا هستند و بعد اینکه برایم خیلی جالب بود اینکه در منزل شهید شکریان زمانی که شروع به مقدمه چینی برای بیان مطلب اصلی کردیم، متوجه شدم که این خبر را چندین روز پیش مادرش به نوعی دریافت کرده بود. مادر شهید برایمان تعریف کردند که چند شب قبل خواب شهید را دیدم، خواب دیدند که به یک منزلی وارد می شوند و در آن منزل هرکجا پا می¬گذارند دسته های گل هست و منزل مثل گلستان است. با این خوابی که دیدند تقریبا زمینه¬ای برای اعلام این خبر به وجود آمد و ما راحت تر توانستیم خبر پیدا شدن پیکر مطهر فرزندشان را اعلام کنیم.
ثبت دیدگاه