شناسه: 342024

خااطره ای از زبان مادر شهید محمد رضا سهرابی

از مرخصی برگشته بود . تا فهمید عملیات است لباس هایش را پوشید و آماده رزم شد . دستش را گرفتم و گفتم : - تازه اومدی . اصلا روی شما حساب نکرده بودن - نه نیروها خودم هستند . باید باشم رفت و در همان عملیات مفقود شد . *** شب ها و روزها چشم انتظارش بودم . پیکر همه شهدایی که می شناختم پیدا شد ولی از پسر من خبری نبود که نبود . یک شب در عالم خواب او را دیدم : - کجایی مادر ؟ چرا نمیای ؟ - میام ... ولی دیر سال ها گذشت و من تنها مادر شهید منطقه بودم که روی قبر عزیزم نوشته بودند : « مفقود الاثر». یک روز خبر دادند که باید برای شناسایی یک جسد تازه تفحص شده برویم معراج الشهدا . خودش بود . بعد از سی سال برگشته بود !

مطالب پیشنهادی

ثبت دیدگاه