30سال انتظار
.هیچ چیز مهمتر از آن نبود بعداز 30 سال انتظار، بالاخره خبر پیدا شدن جسد شهیدمان را آوردند. باور نمیکردم این زخمکهنه، قصد التیام داشته باشد. دلم برای برادرم تنگ شده بود. دعا میکردم یکبار دیگر خوابش را ببینم. سالها بود که دیگر حتی به خوابم هم نمیآمد. خدا جواب دل بیقرارم را داد. در خواب درشکهای را دیدم که با اسب میآوردند. پیکر مقدس برادرم پشتش بود. زنده، زیبا، آگاه ولی مریض. درشکه میرفت. بلند صدایش زدم: «داداش جان... علی جان... علی!» بالاخره سرش را برگرداند. به من نگاهی انداخت. قلبم از شوق در سینه کوبید. گفت: «خواهر بیا.» از شوق پشت سرش دویدم. گفتم: «داداش... الهی قربونت برم. کجا بودی؟» جواب سوالم را نداد. فقط گفت: «خواهرم پرچم اسلام رو همیشه قدردان باشید.» دیگر هیچچیز نگفت. روبرگرداند و رفت. انگار در دنیا هیچ جملهای مهمتر از آن وجود نداشته باشد! شهید علیرضا جوبنه آفرین مراقب این پرچم باشید یکساله بودم که پدرم شهید شد و بعد از سی سال پیکرش را پیدا کردند. تمام این سالها را با داشتن حس گمشدهای در دنیا، مضطرب بودم و سرگردان. با خودم فکر میکردم آدم چقدر میتواند آرمانهای بزرگی داشته باشد که همسر جوان و بچة کوچکش را بگذارد و برود برای اسلام. برای جمهوری اسلامی. برای وطنش. حالا بعد از سالها سبک شدهام. به معراج شهدای تهران که رفتیم، بار سنگین سیسالهام را به زمین گذاشتم. هر چند که تنها پارههایی از لباس و چند تکه استخوان را خاک کردیم و برگشتیم اما من آن حال را با هیچ چیز دیگر عوض نمیکنم. در تمام نامههایی که از پدرم باقی مانده، تنها به یک چیز سفارش کرده است. اینکه: «مراقب این انقلاب باشید. پرچم جمهوری اسلامی ایران را تنها نگذارید!» شهید علیرضا آفرین جوبنه سه روز که ما از پیدا شدن جسد پدر اطلاع داریم که سه روز قبل از اون چهلم پدر شهید بود چند ماه پیش ماه مبارک همین امسال که بشه 11 خرداد 96 فوت مادربزرگ که مادر شهید بود رو داشتیم مراسم تشییع روز سه شنبه است که ساعت 8 و نیم صبح از سپاه پاسداران پله عراق به سمت میدان فرهنگ تشییع میشن ساعت 10 از میدان فرهنگ مردم به سمت مسجد جامع شهرستان سنگر میان . از اونجا به سمت مسجد آقا ابراهیم سنگر برای تدفین و خاکسپاری .. مراحلیه که سپاه برنامه ریزی کرده مادر حال و روز خوبی ندارند که صحبت کنند . مادر توی این سی سال اصلا ازدواج نکردند و یکی از ویژگی های بارز ایشونه که اصلا ازدواج نکردند و توی بنیاد شهید گیلان به شهیده ی زن معروفند که این همه سال چشم انتظار بودند. از اخلاق بارز پدر منکه سنم کفاف نمیداد تعریف و تمجید هایی که بالاخره از عمه و خواهران شهید هست اینکه آدمی صبور، میهن پرست ، غیرتمند . شاید باور نکنید بعد از این همه سال ما واقعا سبک شدیم اینکه رفتیم تهران ، حال و هوایی که دیروز در معراج شهدای تهران بود رو با هیچ چیز دیگه عوض نمی کنیم همیشه توی نامه هایی که ازشون داریم میگفتند مراقب انقلاب باشین . حتی چند شب پیش خواب درمود برای ما که مراقب پرچم جمهوری اسلامی باشید خواهر شهید آفرین : مهری آفرین به نقل از خواهر شهید بعداز حدود 30 سال وقتی خبر پیدا شدن پیکر شهید رو شنیدم رفتم خونه اش . گفتم داداش من مهمون توام . چند سالی بود که به خوابم نیومده ازش خواستم به خوابم بیاد تا ببینم در چه حالی هست خواب دیدم در زمان قدیم، درشکه ای رو با اسب می آوردند. پیکر مقدسش پشتش بود ولی بیدار بود، آگاه بود ولی مریض بود، با صدای بلند صداش کردم: داداش جان، علی جان، علی! سرشو برگردوند به من یه نگاهی کرد گفت : خواهر بیا. من پشت سرش رفتم گفتم جان دادش کجا بودی ؟ چیزی به من نگفت فقط گفت خواهرم پرچم اسلام رو همیشه قدردان باشید . دیگه چیزی به من نگفت. انگار هیچ حرف مهم تری نیست خاطره که زیاده . خاطره اینکه مادرم چشم انتظار بود و سی سال == نگاه کرد.. . روزی نشد که مادرم سرشو از بالشت نیاره بالا. حالا خدا شاهده، به این راه صراط مستقیم== درسته که همه مادرای شهدا یک داغ داشتند ولی داغ مادر شهید یه جور دیگه ای بود. اصلا به این بچه خیلی وابسته بود . خدارو قسم میخورم به این قرآنی که میرم. به اون خدا اگه جور دیگه ای . یک روز بدون ناله مادراین دنیارو ترک نکردیم فقط ما خوشحالیم از اینکه بالاخره اومد ، ولی خیلی عذاب کشیدیم، ای کاش این زودتر پیدا میشد . مادرم دیگه با چشم انتظاری از این دنیا نمیرفت.
ثبت دیدگاه