شهادت
یکی از همرزمانش می گوید ما پنج نفر بودیم که در حال بازگشت از خط مقدم به سمت خاکریز بعدی بودیم و عباس تیربارچی ما بود که در آن خاکریز یکی از رزمندگان را دیدیم که تیر خورده و از ما آب طلب می کند عباس به طرف او دوید و از تانکر آبی که در آن نزدیکی بود کمی آب آورد و لب هایش را تر کرد و کمی آب به صورتش پاشید ولی همان لحظه به شهادت رسید در همین هنگام یک گلوله خمپاره نزدیک ما به زمین خورد و ترکش خمپاره به کمر عباس اصابت کرد و عباس زخمی شد ما هر کاری کردیم جلوی خونریزی او را بگیریم فایده¬ای نداشت و عباس گفت به مادرم بگویید من شهید شدم و بی هوش شد ما حدود 200 متر او را کول کردیم تا به یک آمبولانس رسیدیم که روشن بود و کسی در آن نبود ما او را در آمبولانس گذاشتیم و به عقب خط انتقال دادیم و به بیمارستان آمدیم ولی عباس در بیمارستان به شهادت رسید.
ثبت دیدگاه