شناسه: 342143

خاطره ای از همرزم شهید امام وردی عزیزی

عزیزی در روستای سرسبز «زیرزمین » از توابع مشکین شهر بدنیا آمده است . تا کلاس پنجم ابتدائی در زادگاهش تحصیل کرده است . از شهادت دو تن از همسن و سالانش بسیار متأثر میشود و تصمیم می گیرد از طریق ارتش جمهوری اسلامی ایران به جبهه برود و انتقام دوستان شهیدش را از دشمن بگیرد . از همرزمان این شهید و خود شهید در بیمارستان این موضوع را صحبت کرده اند. در داخل خاک عراق در مرز پیرانشهر به عملیات برون مرزی رفته بودیم . در کمین دشمن نشستیم ، حرکت آنها را زیر نظر داشتیم . می خواستیم محل تجمع آنها را شناخته و ضربه بزرگی به آنها بزنیم در موقع ردشدنشان متوجه هم دیگر شدیم در درگیری دوستم زخمی شد او را به دوش گرفتم و به اورژانس رساندم ، که متأسفانه بعدها به شهادت رسیده اند . به تنهائی به تعقیب دشمن پرداختم .محل تجمعشان را قبلاً شناسایی کرده بودم با اسلحه همین دوست مجرو حم که شهید شد به طرف دشمن رفتم و چهار نفر آنها را به رگبار بستم . یکی از آنها در حال به زمین افتادن به من تیر اندازی کرد . وبه سینه ام اصابت کرد واز پشت خارج شد . شهید عزیزی تنها بودند کسی او را به اورژانس انتقال نمی دهد . بادر مبارزان کرد که آنها نیز به نبرد با این گروه ارتش بعثی آمده بودند متوجّه این بادر مظلوم می شوند و او را با قاطر به مرز پیرانشهر منتقل می کنند و از پیرانشهر به کرمانشاه و از آنجا به بیمارستان حضرت امام خمینی ( ره) منتقل می شود وبه علت آسیب دیدن رگهای قلبش به درجه رفیع شهادت نائل می گردند . شهید عزیزی در بیمارستان به مدت دو هفته بستری می شوند و سفارش می کند که تنها فرزند دخترش را برای عیادت او بیاورد متاسفانه تا رسیدن این سفارش به خانواده او ایشان شهد شهادت می نوشند . او شهید تازه داماد است که بعد از ازدواج دو ماهه اش همچون قاسم (ع) کربلا طعم شیرینی شهادت را می چشند و به کر بلای ایران عزیمت نموده درسهای کربلائیش را امتحان می دهد

مطالب پیشنهادی

ثبت دیدگاه