حاجت شب قدر امسال «سردار» برآورده شد
۵۰ قدم مانده بود تا به معراجالشهدا برسیم. صدای بلند مداحی یکی از خودروهای پارک شده در نبش تقاطع معراج و بهشت، حال و هوای دشت کربلا را به معراج آورده بود؛ و مداحی هم همان مداحی معروف بود، «منم باید برم…».
خادمان شهدا با سربند «یا فاطمه» و با بازوبند «کلنا عباسک یا زینب» در ورودی معراجالشهدا، مشغول استقبال از دسته دسته مردمی بودند که با چشمان گریان و بعضا با عکس شهید میخواستند در مراسم وداع شرکت کنند اما فشردگی جمعیت حاضر در معراجالشهدا، اجازه نمیداد که همه بتوانند وارد حسینیه معراج شوند.
از لابهلای جمعیت فشرده درب ورودی، بالاخره خودمان را به حسینیه معراج رساندیم. چند دقیقهای بود که پیکر شهید را در یک تابوت منقش به پرچم مقدس جمهوری اسلامی ایران به حسینیه آورده بودند و مردم گرداگرد پیکر حلقه زده بودند. یک نفر در رثای حضرت اباعبداللهالحسین (ع) و حضرت زینب کبری (س) مرثیهسرایی میکرد و تمام فضای حسینیه پر شده بود از صدای اشک و آه حاضران. بانوان حاضر در حسینیه هم تسبیح و پارچههای خود را به خادمان شهدا میدادند تا به تابوت و پیکر شهید تبرک شود.
یکی از همرزمان شهید داییپور که در گوشهای از حسینیه نشسته بود و دستش را بر پیشانیاش گذاشته بود و آرام گریه میکرد، به ما گفت: «شاهرخ شهادتش را شب قدر امسال از بیبی زینب کبری(س) گرفت. ۲۰ روز هم نشد که حاجتش برآورده شد. خوش به حالش. مثل روز برایم روشن بود که شهید میشود».
یکی دیگر از همرزمان جوان شهید داییپور به ما گفت: «سردار برای ما یک پدر بود. درسهای زیادی از او آموختیم. او یک انسان کامل بود. ای کاش بیشتر قدرش را میدانستم».
پس از ذکر مصیبت مداح مراسم و با پایان یافتن وداع مردم با پیکر شهید داییپور، شعارهای «مرگ بر آمریکا»، «مرگ بر اسراییل» ، «مرگ بر آلسعود» و «ای رهبر آزاده آمادهایم آماده» فضای حسینیه را پر کرد. پیکر شهید بر روی دست مردم یک بار دیگر دور تا دور حسینیه معراجالشهدا گردانده شد و به فاصله چند ثانیه از انظار دور شد.
ثبت دیدگاه