خاطره ای از زبان پدر شهید
پسرم هميشه در محل با ضد انقلاب و منافقين که روبرو مي شد با قاطعيت برخورد می کرد و به ارشاد و راهنمایی آنها می پرداخت و از تبليغات پوچ آنها جلوگیری می کرد که این حاکي از صدق عمل و گفتار اوست. احمد روحيه خيلي عالي داشت مخصوصاً بعد از شروع جنگ تحمیلی علاقه اش به انقلاب و اسلام تشدید شده بود، گرچه به صورت مستقيم به جبهه نرفت، اما در محل فعال بود. تخصص او در دامداري و باغباني و کشاورزي بود، هنوز هم درختاني که او کاشته است موجود مي باشد.
احمد همیشه میگفت: «برای زنده نگه داشتن آرمانهای اسلامی هیچ وقت از پا نایستید و یار و یاور پدر و مادر و مونس آنها باشید». در آخرين مرخصي که از منطقه آمده بود خيلي عجله مي کرد که مجدداً به منطقه برگردد. در منطقه سيد جليل فرمانده او بود که از احمد بسیار به نیکی یاد مي نمود. شهادت احمد چنان بر اطرافیانش تأثير گذاشت که نه تنها خانواده بلکه دایی هايش که افراد شجاعی هستند چنان پاي بند و حامی انقلاب شده اند که باور کردنی نیست. در زمان تشييع جنازه اش بزرگ و کوچک، مرد و زن لاهرود همه شرکت کردند.
همين قدر بگویم که برای رهبر کبیر انقلاب (قدس سره) حاضر بود سرش را اهدا کند و در تمام مراحل زندگي در راه امام و همواره به یاد امام بود. پسرم وصيت نامه کتبي نداشت ولي شفاهاً هميشه ما را به پیروی از امام خمینی (قدس سره) و حراست از انقلاب و اسلام و همچنین مهر و محبت و اخلاق و مباشرت با مردم را به ما توصيه مي کرد. از ملت ايران می خواهم يکدل و يک صدا با تمام قدرت مالي و جاني از آرمان های حضرت امام (قدس سره) و احکام اسلام و انقلاب اسلامي پشتيباني نموده و با جان و روح و روان هميشه اين انقلاب را زنده نگه داريد. من نیز با جان و مال و بقيه فرزندانم آماده جان دادن در راه اين انقلاب هستیم، هم چنين با هماهنگي روحانيت مبارز و متعهد آماده مي باشيم که تا آخرين قطره خون خود در این راه پایداری کنیم.
ثبت دیدگاه