خاطره ای از زبان مادر شهید
در آخرين روزها در حالى كه چشمانش پر از اشك بود گفت: مادر! برايم لباس بخريد ولى لباس سياه نخريد.
او مىگفت: زمانی که انسان به بهشت زهرا مىرود از خود بيزار مي شود كه چه جوانان پاكى شهيد شدهاند.
در آخرين روزها در حالى كه چشمانش پر از اشك بود گفت: مادر! برايم لباس بخريد ولى لباس سياه نخريد.
او مىگفت: زمانی که انسان به بهشت زهرا مىرود از خود بيزار مي شود كه چه جوانان پاكى شهيد شدهاند.
ثبت دیدگاه