خاطراتی از زبان برادر شهید(رضا زینلی)
با شنیدن خبر هجوم ارتش متجاوز عراق به میهن اسلامی، طی تماس با همسر احمد که در منطقه دشت میشان(دشت آزادگان) سکونت داشتند، با خبر شدیم که احمد به مناطق مرزی رفته و اطلاعی از او در دست نیست. به همراه پدر خانم احمد، تصمیم گرفتیم توسط یک کامیون به منطقه برویم و همسر او و اثاثیه منزلشان را به نجف آباد منتقل کنیم. وقتی به منطقه رسیدیم متوجه جو بسیار متشنج و ناآرام آنجا و فرار مردم از مناطق مسکونی شدیم، از نیروهای نظامی منطقه در مورد احمد پرس وجو کردیم، یکی از درجه داران مقاومت و ایستادگی و شهادت فرزاد را برایمان روایت کرد.
خبر شهادت احمد فرزاد همه جا پیچید، او اولین شهید نجف آبادی در جنگ تحمیلی بود. قصه مردانگی اش را دهان به دهان می گفتند و حسرت می خوردند، آه می کشیدند و به یاد چهره آرام و با صلابتش می گریستند ولی خانواده اش نمی توانستند باور کنند این کوه غیرت و مردانگی دیگر در کنار آنها نیست و هر لحظه منتظرش بودند، اما چیزی که بیش از پیش همه نگران او بودند تنها ماندن همسر و فرزند هفت ماهه اش بود چرا که مدت کوتاهی طعم عشق و محبت را چشیده بودند، اما همسرش از پای ننشست و با پشتکار و علاقه با توکل بر عنایات حق تعالی به تحصیل در رشته پزشکی ادامه داد و موفق به اخذ تخصص در پزشکی زنان و زایمان شد و همچنین از سوی ریاست جمهوری موفق به اخذ نشان ایثار گردید.
ثبت دیدگاه