خاطره ای از زبان دوست شهید
ما با همديگر در مساجد نامه هاي امام خمینی (قدس سره) را توزيع مي كرديم و با همديگر درسمان را تمام كرديم و هم زمان به جبهه اعزام شديم. اسدالله به خاطر متواضع بودن و مهرباني و صميميتي كه از چشمانش مي باريد در هر لحظه از زندگي يار و ياورم بود. من درست است كه الان زنده هستم چون شهادت نصيب من نشد، شايد لياقت نداشتم، ولي او با اعمال پاك از اين جهان رفت تا ما هم با هر آنچه در توان داريم راه او را ادامه دهيم.
ثبت دیدگاه