خاطره ای از زبان همرزم شهید (محمدرضا بوذر پور)
1ـ شهید اسماعیل ابوکاظم پورامیری و شهید محمدرضا محمدتباراحمدچالی در بین نیروهای گردان ویژه تکاور از افراد شاخص گردان بودند در هر جایی دلیری خاصی از خود نشان می دادند.
در عملیات والفجر مقدماتی عده ای از نیروهای ما در کمین دشمن گرفتار شدند و راه برگشت نداشتند. محمدرضا به اتفاق اسماعیل با تیربار به صورت سینه خیز خود را نزدیک نیروهای دشمن رساندند و قبلا به بچه ها گفتند که «هر بار ما خط آتش به سمت دشمن ایجاد کردیم شما از فرصت بهره برده و سریع خود را از کمین دشمن نجات دهید» که با رفتن آنها به نزدیک خط دشمن و ایجاد خط آتش با تیربار بسیاری از نیروهای خودی از آن محاصره و کمین با کمترین تلفات نجات یافتند.
محمدرضا و چند تن آنجا ماندند و همچنان از دشمن تلفات می گرفتند. وقت نماز شد محمدرضا برخاست خود را آماده کرد تا با آب مختصری که بود وضو ساخته و نماز بخواند که در همین هنگام خمپاره ای نزدیکش فرود آمده و ترکش از پشت سینه اش گذر کرد و به شهادت رسید.
2ـ شهیدان دلاور، اسماعیل و محمدرضا در بین نیروهای عملیاتی ما معروف بودند به شکارچی هلی کوپتر دشمن، آنها مسیر هلی کوپتر دشمن را که به سمت بستان می رفته تا برای نیروهای دشمن آتش تهیه و پشتیبانی آتش ایجاد کند را شناسایی کرده و دل به دریا زده با یک پتو، شبانه خود را درست در همان مسیر حرکت هلی کوپتر (بالگرد) دشمن قرار می دادند و برای این که جایگاه شان لو نرود با بیلچه ای زمین را کنده و داخل آن پنهان می شدند و پتو را روی سر کشیده و منتظر بالگرد دشمن می نشستند. هنگام شب یا سحرگاهان بالگردها شروع به حرکت به سمت بستان می کردند و این دو عزیز تعداد زیادی از بالگردهای دشمن را سرنگون ساخته و باعث تقویت روحیه رزمندگان می شدند.
دشمن پس از شکار یکی از بالگردهایش توسط اسماعیل، جایگاه او را شناسایی کرده و با بالگرد به سویش شلیک کرد که اسماعیل همان جا به شهادت رسید.
ثبت دیدگاه