خاطره ای از زبان برادر شهید (حسین قهرمانی)
1ـ اسماعیل برادر بزرگمان و بسیار بافهم و شعور بود، ما علاوه بر آن که با هم برادر بودیم، دوست و یار و یاور همدیگر نیز بودیم. برادرم همیشه درس اخلاق و فرزانگی به ما می داد، موقع رفتن به سربازی مرا به گوشه ای کشید و گفت: «بعد از من، تو فرزند بزرگ خانه هستی، تو باید جای خالی مرا برای پدر و مادرمان پر کنی، در کارها دست تنهایشان نگذار». برادرم به خدمت سربازی رفت گه گاهی که به مرخصی چند روزه می آمد وقت را مغتنم شمرده و در کارهای کشاورزی و پرورش احشام به پدرم کمک می کرد. 2ـ مدت یک ماه از خدمت سربازی برادرم در سرپل ذهاب باقی مانده بود. در آن زمان در خانه تمامی اهالی روستا حداقل یک سرباز وجود داشت که همه احتمال می دادند که فرزندانشان شهید خواهند شد. از طریق رادیو شنیدیم که دشمن در حمله هوایی سر پل ذهاب را زده است، از آن روز این احتمال شامل حال ما هم شد، پدرم اطلاع یافته بود که امید جباری همرزم اسماعیل به مرخصی آمده و در تبریز است، پدرم به منزل آنها رفت و با آقای جباری به منطقه رفتند تا خبری از اسماعیل بگیرند. در آن جا فرمانده شان گفته بود که همه همرزمانمان در حمله هوایی به درجه رفیع شهادت نائل آمده اند و تمام آنها به بنیاد شهید شهر مربوطه شان تحویل داده خواهند شد. دو سه روز از آمدن پدرم از منطقه می گذشت که از بنیاد شهید اطلاع دادند که اسماعیل در مورخه ی 16/12/1363 در حمله هوایی دشمن در اثر اصابت ترکش به درجه ی رفیع شهادت نایل آمده است. پیکر پاکش را دیدیم در حالیکه غرق خون بود آرام در تابوت جا گرفته بود. پیکر پاکش بر دوش مردم همیشه در صحنه ی روستای صاحب دیوان به زادگاهش انتقال داده شد و بعد از مراسم تشییع جنازه در کنار دیگر دلیرمردان عشق و هنر به خاک سپرده شد. 3ـ وقتی خبر شهادت اسماعیل را شنیدم متأثر شدم اما از طرفی هم افتخار می کردم که از ما هم کسی به پیروی از امام حسین (علیه السلام) خون خود را اهدا کرده است. هم اکنون نیز در هر جا و در هر محفلی که سخنی و یادی از شهید به میان می آید همه با نیکی از ایشان یاد می کنند. 4ـ هم اکنون هر موقع ناراحتی و یا مشکلی که برایم پیش می آید شهید به خوابم می آید و مرا دعوت به آرامش می کند و هر موقع که به زیارت مزارش می روم احساس آرامش می کنم. گهگاهی دوستان و همرزمان شهید برای دیدن مادرم می آیند و از اخلاق و کردارش و از مهربانی های شهید می گویند.
ثبت دیدگاه