شناسه: 345355

خاطره ای از زبان مادر شهید

اصغر بسیار دل رحم و مهربان بود. یک بار در کودکیش به قم رفته بودیم. مقداری پول برای خرجی همراه خود برده بودیم. وقتی رفتم سر ساک که پول بردارم دیدم که پول نیست. به بیرون رفتم دیدم اصغر پول را بین فقرا تقسیم می کند.

مطالب پیشنهادی

ثبت دیدگاه