خاطرات شهید اشکبوس علی زاده
خاطراتی از زبان نزدیکان شهید قلم را توان ایستادن نیست، بر سطور سفید در انتظار ظهور جملاتی در خور و شایسته در خصوص مقام والای شهدایی که پیرو سرور و سالار شهیدان و سرباز سرافزار میهن اسلامی و رهبر کبیر آن هستند چیزی بنویسد، اما این عبارت کمی دلتنگی اش را میکاهد که «آب دریا را اگر نتوان کشید، هم به قدر تشنگی باید چشید»، لذا در کمال افتادگی و دم به دم با نثار سلام و صلوات بر ارواح طیبه شهدا، در توان خویش با زبان بی زبانی و رعایت رسم ادب و امانت داری میخواهد جملاتی را از سرگذشت زندگی فرزند دلاوری از روستای لمعه دشت خلخال را به هم پیوسته و نوشته و تقدیم ملتی غیور کند که جوانان آن و نسل آینده بتوانند چشمان خویش را لحظهای بر آن سِیر داده، خاطرهای از غیور مردان را به ذهن جستجوگر خویش بسپارد. پس این گونه آغاز میکند که این فرزند غیور، یعنی شهید اشکبوس علیزاده متولد می شود. او معتقد بود که جهان هستی مملو از نعمت ها و ذخایر خدادادی است و هر کدام به نحوی از انحاء نقش فعالی در بقای موجودات و ارگان های عالم امکان دارند. استخراج و کاربرد این گنجینه های لایزال و موهبت های بی کران خداوندی، بر عهده خلیفه الله، یعنی اشرف مخلوقات انسان محول شده و خداوند دستور داده باید انسان از آنها بهره مند گردد و ابعاد انسانیاش را برای نیل به اهداف و خواسته های معنوی درونیاش، شکل بخشد؛ زیرا انسان قادر است با بهره گرفتن از استعدادها، بینش ها، خلاقیت ها، آزاداندیشی ها و نیروی های ذاتی نهفته در وجودش گاهی آنقدر اوج میگیرد و در فضای بی کران و بی افق عالم معنا گام بر میدارد که قادر است حتی از مقربین درگاه الهی و ملائک سبقت گرفته و از قاب قوسین هم به معشوق نزدیک تر شود و زمانی نیز آن قدر در حضیض ذلت غوطه خورد که از پست ترین موجودات هم خوارتر و گمراهتر گردد و از منابع و موهبتهای الهی به طریقی متمتع شود که جهانی را در آتش شهوت ها، شقاوت ها، خود خواهی ها، خودمحوری ها، تجمل پرستی ها، تک روی ها و کج روی هایش به انحطاط و انهدام و نابودی بکشاند. بارها با صدای آرام، اما استوار نجوا میکرد: «هان ای زمامداران و دست اندرکاران تمدن کذایی جهان هستی! به جای سرمایه گذاری های کلان، جهت استخراج معادن زیرزمینی که برای اجرای اهداف شیطانی خود، هزاران کارگر و برده و دوزخیان روی زمین را در اعماق تنگ و تاریک زمین شبانه روز به کار وا می دارید تا چرخ های نظامی تان را به حرکت درآورید، ای رژیم های استعماری! به جای به کار انداختن کارخانجات ساخت توپ و تانک و خمپاره و ناوهای جنگی برای گرفتن جان همنوعان خود، به فکر برهنگان جوامع بشری باشید که از صبح تا شب با عرق جبین و کدّ یمین و دست های تاول زده و پینه بسته و چهره ی آفتاب سوخته، نانی بر سر سفره هاشان میآورند. هان ای زالو صفتان و خفاشان! به جای مشغول کردن مغزها و اندیشه های دانشمندان فیزیک و شیمی در آزمایشگاه ها، جهت کشف و اختراع سلاح های شیمیایی مخرب و ویرانگر، در فکر پیرمردان و پیرزنان و کودکان و یتیمان بی پناهی باشید که آهی در بساط ندارند و خون دل می خورند و عِرض آبروی شما را در پیشگاه خداوند لایزال می برند . اشکبوس با این بینش و آگاهی، برای مبارزه اساسی با غارتگران مادی و معنوی بشریت، اغلب بر نیروی جوان جامعه تکیه و اعتقاد داشت و تعلیم و تربیت صحیح و اسلامی نوباوگان و نوجوانان و جوانان را کلید رهایی انسان از زیر یوغ استعمار فکری و فرهنگی و اقتصادی میدانست. معتقد بود در بعد اجتماعی، شالوده ی حیات بشری باید بر مبنای عدل و قسط استوار گردد، به نحوی که احدی قادر نباشد برای ارضای امیال پست حیوانی خود، حق ضعیفی را پایمال کند. بزرگترین مانع گسترش عدل و قسط در نظر او، نفس اماره و عصیانگری بود که با وجود و تار و پود انسان عجین شده است و می گفت: «تا انسان خود را آن گونه که هست نشناسد و بر خویشتن خویش بر نگردد، موجود مفلوکی است که همیشه گرفتار و در بند نفسانی خواهد بود. برای گسستن این زنجیر اسارت و تعلقات مادی، نیاز به سیر در آفاق و انفس دارد. او سخن گالیله «بدبخت ملتی که نیاز به قهرمان دارد» را بارها تکرار میکرد و میگفت: «فرد فرد جامعه باید قهرمان باشند، نه اینکه فقط فردی به عنوان قهرمان معرفی شود، بلکه باید روح قهرمان بودن را از کودک گرفته تا پیران سپید موی تقویت کرد تا همه امت اسلامی، قهرمان میدان های فرهنگی و اقتصادی و علمی و قهرمان سرسخت میدان های نبرد باشند». با صراحت کامل عقیده داشت: «مکتبی که تمام ابعاد مختلف آن مطابق با ذات و فطرت انسانی و جوابگوی همهی خواست ها و آرزوهای مادی و معنوی اوست، همانا مکتب الهی و رهایی بخش اسلام و احکام مترقّی و استوار قرآن مجید و فرامین پیامبر بزرگوار اسلام حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) و نصایح و سفارشات ائمه ( علیهم السلام ) میباشد». شهید مکاتب دیگر را همچون اجناس رنگارنگ به ظاهر زیبا، تار و پود پوسیدهای می دانست که با کوچکترین ضربت و حتی نسیمی از هم میگسلد. بر حال و رفتار جوانانی تأسف میخورد که فریفته ی مکتب های دهن پر کنی شده، ولی از اسلام و قرآن و نهج البلاغه، این کتب الهی و روحانی و انقلاب و انسان ساز و نجات بخش، غافل بوده و در وادی گمراهی و ضلالت گام بر میدارند. برای نجات این گونه افراد و جوانان ره گم کرده، اعتقاد داشت باید آنها را از راه درست تعلیم و تربیت اسلامی توأم با عمل صحیح، به سوی مکتب اصیل و پرمحتوای اسلام، دعوت کرد. به فرموده ی مولای متقیان حضرت علی (علیه السلام) که فرموده: «مردم را با غیر زبان دعوت کنید» و برای عملی کردن این موضوع سخت عاشق شهادت بود؛ زیرا معتقد بود که مرد عمل برای انجام دادن کارها و احکام اسلامی در جامعه نیاز به اجرای عدل و قسط و برادری و برابری و مساوات دارد و اجرای عدالت با خطرات جانی همراه است؛ بنابراین باید همچون حضرت علی (علیه السلام) به استقبال شهادت رفت، چون علی مرتضی فدای عدل و قسط خود شد. خطاب به مادرش می گفت: «این زاهدان شب و شیران روز که در صحنه های جنگ، با صفوف متراکم، بر سرور شهیدان حسین شهید لبیک می گویند، همچون ستارگانی هستند که در تارک آسمان عشق به معشوق جلوه گرند و فصل نوینی از ایثار و سلحشوری و فداکاری را بر صفحات زرین و پرافتخار و غرور آفرین اسلام و تاریخ بشریت رقم میزنند و دو رکعت نماز عشق را با خون خود وضو میسازند. مادرم! ای کاش روزی فرا رسد که من هم از جمله آن کسانی باشم که افتخار و موهبت الهی نصیبشان میگردد. اگر به آرزوی خود رسیدم و به استقبال شهادت رفتم، در کنار مزارم، به یاد شهدای بزرگوار دشت کربلا باشید، آن شهدایی که با نثار خون خود درخت تنومند و پربار اسلام را از نو قدرت بخشیدند، به یاد شهدای مقاوم و مجاهدان پاک باخته و چریک های جان بر کف قهرمان فلسطین و لبنان باشید که حتی داغ یک بار گریه کردن را بر دل سخت و سنگی و تاریک صهیونیست های جنایتکار میگذارند و هلهله کنان، جگرگوشه ها و جوانان گلگون پیکر خود را، با غرور و سرافرازی به خاک میسپارند و کودکان شیرخوارشان را با صدای رگبار مسلسل ها، لای لای میگویند. آری مادران اسلامی و ایرانی، باید چنان فرزندانی تربیت کنند که آمادهی پیکار بی امان و مستمر با جنایتکاران و اختاپوست های زمان باشند تا بتوانند پرچمدار مکتبی شوند که پیشگامان و پیشکسوتانی چون حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) و حضرت علی (علیه السلام) و فرزندان دلاورشان و عمارها و یاسرها و سمیه ها و سلمان ها و ابوذرها داشته است و برای اعتلای جوامع بشری و نجات محرومین در طول تاریخ جان باخته اند. چون شهید اشکبوس علیزاده از بین عرفا و اندیشمندان و شعراء و متفکران، بیشتر تحت تأثیر سخنان مولوی و حافظ و استاد مطهری و دکتر شریعتی قرار گرفته و در اکثر مباحثاتش برای اثبات سخن، از نظریات این بزرگ مردان و اسطوره های تاریخ بهره میجست، خانواده این شهید بزرگوار به پاس ارج نهادن به عقیده و ایمان او عبارت بس گرانمایه «شهید قلب تاریخ است» را از دکتر شریعتی و غزلی با مطلع «بلبلی خون دلی خورد و گلی حاصل کرد ( باد غیرت بصدش خار پریشان دل کرد) را از حافظ انتخاب کرده و در سنگ مزار آن سالک وادی عشق، حک نموده و از این که عزیزترینشان را در راه اسلام و دوام احکام اسلامی و قرآن و به پای میهن قربانی کرده اند بر خود میبالند و نهایت افتخار را دارند و تنها موضوعی که مایه ملال و دلتنگی خانواده و بخصوص پدر و مادر شهید است فقدان دفترچه یادداشتی است که همیشه در سفر و حضر همراه شهید بوده است .
ثبت دیدگاه