خاطرات مادر شهید اکبر انواری قلعه جوقی
خاطره ای از زبان مادر شهید: پسرم می خواست به جبهه برود ولی پدرش اجازه نمی داد. بعد از فوت پدرش از طریق سربازی به جبهه اعزام شد. من گفتم: من تنهایم. اکبر می گفت: خدا همیشه با توست، پس نگو من تنهام.
خاطره ای از زبان مادر شهید: پسرم می خواست به جبهه برود ولی پدرش اجازه نمی داد. بعد از فوت پدرش از طریق سربازی به جبهه اعزام شد. من گفتم: من تنهایم. اکبر می گفت: خدا همیشه با توست، پس نگو من تنهام.
ثبت دیدگاه