خاطره ای از زبان نزدیکان شهید
وقتي به دنيا آمد دوران كودكي خيلي خوبي داشت وقتي به دوران بلوغ رسيد در اين سن داراي مسئوليت زياد بود و هميشه در كارهاي خانه به ما كمك مي كرد در دوشيدن گاو و تميز كردن خانه كمك مي كرد فرزند مشفق و مهربان براي خانواده خود بود و همچنين در عرصه كمك به مردم هم موفق بود.
او سعي مي كرد نمازهايش را در اول وقت بخواند و داراي حجب و حیا و نجابت خاصی بود و به ديگران احترام مي گذاشت. به مادرش خيلي حساس بود و برایش ارزش والایي قائل می شد و در اولين اعزام خود به خواهرانش سفارش كرده بود كه در نبود او به مادر سر بزنند.
انام اله جوانی چابك و پرنشاط بود و در مسابقات محلي شرکت و همیشه موفق می شد. راستگو و با ايمان بود. روحيه ای لطيف داشت. وقتی سوار بر اسب به كوه ها و دشت ها گذر مي كرد و از داده ها و نعمت هاي خداوندي شكرگزاري مي كرد تا جائي كه آخرين آبي را كه از چشمه خورد با لذت خاصي بود كه براي هميشه در ذهن همه جا دارد. در دنياي کوچکی که برای خود ساخته بود خوب زندگي مي كرد.
در آخرين مرخصي براي برادر و خواهر كوچك خود درد و دل كرد و به آنها گفت اگر خداوند عمري براي من باقي گذاشت من شما را به مدرسه مي فرستم تا باسواد شويد. خدمت به جامعه و مردم را يكي از وظايف اصلي خود مي دانست و به همه جوانان روحيه مي داد حتي در ناراحتي كه مادرش براي رفتن او به سربازي مي كرد به مادرش مي گفت كه من و امثال من بايد از نظام اسلامی و دستاوردهای انقلاب حمايت كنيم تا مردم زندگي راحت و ایمنی داشته باشند.
ثبت دیدگاه