خاطره (بازگشت امام) شهید ابراهیم هادی
بعد از هفدهم شهريور هر شب خانه یکی از بچهها جلسه برقرار میکردیم تا در مورد برنامهها هماهنگ باشیم. مدتی محل تشکیل جلسه پشت بام خانه ابراهیم بود و مدتی منزل مهدی و.... توی این جلسات از همه چیز خصوصاً مسائل اعتقادی و مسائل سیاسی روز بحث می شد. تا اینکه خبر بازگشت حضرت امام همه جا پخش شد. با هماهنگی انجام شده، مسئوليت یکی از تیمهای حفاظت امام به ما سپرده شد و گروه ما در روز دوازده بهمن در انتهاي خیابان آزادي(منتهی به فرودگاه) به صورت مسلحانه مستقر شد. صحنه ورود خودرو حامل حضرت امام را فراموش نمیکنم، ابراهیم پروانهوار به دور شمع وجودی حضرت امام میچرخید. بلافاصله پس از عبور اتومبیل امام، بچهها را جمع کردیم و همراه ابراهیم به سمت بهشت زهرا رفتیم. امنیت درب اصلی بهشت زهرا از سمت جاده قم به ما سپرده شده بود. ابراهیم در کنار درب ایستاده بود ولی دل و جانش در بهشت زهرا بود آنجا که حضرت امام مشغول سخنرانی بودند. ابراهیم به بچهها ميگفت:"صاحب این انقلاب آمد، ما دیگر مطیع ایشونیم. هر چی امام بگه همون اجرا میشه". از آن روز به بعد ابراهیم دیگر خواب و خوراک نداشت .درايام دهه فجر چند روزي بود كه هيچكس از ابراهيم خبري نداشت تا اينكه روز بيستم بهمن دوباره او را ديدم. بلافاصله پرسيدم :"كجائي ابرام جون؟مادرت خيلي نگرانه!" مكثي كرد وگفت: توي اين چند روز من و چند نفر ديگه تلاش ميكرديم تا مشخصات شهدائي روكه گمنام بودن پيداكنيم . چون كسي نبود به وضعيت شهدا، توي پزشكي قانوني رسيدگي كنه.. اما در شب بیست و دوم بهمن ابراهيم با چند تن از جوانان انقلابی محل و سربازان فراري برای تصرف کلانتری محل آماده شدن. آن شب، بعد از تصرف کلانتری 14با بچهها مشغول گشت زنی در محل بوديم. صبح روز بعد خبر پیروزی انقلاب از رادیو سراسری پخش شد. ابراهیم چند روزی به همراه امير منجر به مدرسه رفاه میرفت و جزء محافظین حضرت امام بود. بعد هم به زندان قصر رفت و مدت کوتاهی از محافظین زندان بود .در اين مدت با بچههای کمیته درمأموریتهایشان همکاری داشت ولی رسماً وارد کمیته نشد.
ثبت دیدگاه