خاطره (حلال مشکلات) شهید ابراهیم هادی
از پيامبر 9 سؤال شد: «کداميک از مؤمنين ايماني کام لتر دارند؟ فرمودند: آنکه در راه خدا با جان و مال خود جهاد کند »1 سردار محمد کوثري) فرمانده اسبق لشكر حضرت رسول 9( ضمن بيان خاطراتي از ابراهيم تعريف م يكرد: در روزهاي اول جنگ در سرپل ذهاب به ابراهيم گفتم؛ برادر هادي، حقوقشما آماده است هر وقت صلاح م يداني بيا و بگير. در جواب خيلي آهسته گفت: شما کي م يري تهران!؟ گفتم: آخر هفته. بعدگفت: سه تا آدرس رو م ينويسم، تهران رفتي حقوقم رو در اين خون هها بده! من هم اين کار را انجام دادم. بعدها فهميدم هر سه، از خانواد ههاي مستحق و آبرودار بودند. از جبهه برم يگشتم. وقتي رسيدم ميدان خراسان ديگر هيچ پول ي همراهم نبود. به سمت خانه در حرکت بودم. اما مشغول فكر؛ الان برسم خانه همسرم و بچ ههايم از من پول م يخواهند. تازه اجاره خانه را چه كنم!؟ -1 الحكم الظاهره ج 2 ص 280 سراغ کی بروم؟ به چه کسي رو بيندازم؟ خواستم بروم خانه برادرم، اما او هم وضع خوبي نداشت. سر چهارراه عارف ايستاده بودم. با خودم گفتم: فقط بايد خدا کمک کند. من اصلاً نم يدانم چه كنم! در همين فكر بودم که يكدفعه ديدم ابراهيم سوار بر موتور به سمت من آمد. خيلي خوشحال شدم. تا من را ديد از موتور پياده شد، مرا در آغوش کشيد. چند دقيق هاي صحبت كرديم. وقتي م يخواست برود اشاره کرد: حقوق گرفتي؟! گفتم: نه، هنوز نگرفتم، ولي مهم نيست. دست کرد توي جيب و يک دسته اسکناس درآورد. گفتم: به جون آقا ابرام نم يگيرم، خودت احتياج داري. گفت: اين قرض الحسنه است. هر وقت حقوق گرفتي پس م يدي. بعد هم پول را داخل جيبم گذاشت و سوار شد و رفت. آن پول خيلي برکت داشت. خيلي از مشکلاتم را حل کرد. تا مدتي مشکلي از لحاظ مالي نداشتم. خيلي دعايش کردم. آن روز خدا ابراهيم را رساند. مثل هميشه حلال مشكلات شده بود.
ثبت دیدگاه