شناسه: 348304

خاطره اي از سرتيپ خلبان روح الدين ابوطالبي

زماني كه در بوشهر با ايشان همكار شدم بخش اعظم پروازهاي جنگي اش را انجام داده بود.
هر چند اوصاف او را از زبان دوستان شنيده بودم و به عشق و علاقه ي وصف ناپذيرش نسبت به پرواز آشنا بودم ولي در مدتي كه تا پايان جنگ باقي مانده بود خود ديدم كه چگونه عاشقانه پروازهاي جنگي را انجام مي داد. خلباني شجاع و نترس بود كه در هيچ مأموريتي، هراس به دل راه نمي داد.
هنگام عمليات چنان خونسرد بود كه گويي پروازي معمولي انجام مي دهد. به همين دليل در دوستان اين باور به وجود آمده بود كه هيچ گاه ياسيني مورد هدف قرار نخواهد گرفت.
هر چند پروازهاي زيادي انجام داده بود اما هرگز نشد كه از زبان خودش درباره مأموريت هايش سخني بشنوم و يا اين كه از تعداد و چگونگي مأموريت هايش صحبت كند. اواخر جنگ بود كه به عنوان معاون عمليات پايگاه بوشهر برنامه ريزي كرده بودم تا پروازهايي را در منطقه ي فاو انجام بدهيم. عراق براي باز پس گيري فاو دست به عمليات گسترده اي زده بود. هدف از اين پروازها زدن عقبه ي دشمن و نيروهاي كمكي آنان بود تا بلكه بتوانيم در پناه بمباران هاي مكرر نيروهاي خودي را سالم برگردانيم تا اسير نشوند. يكي از خلبانان را در برنامه پروازي قرار دادم و پس از آن به ترتيب خلبانان بعدي را تعيين كرده بودم.
حدود 10 دقيقه مانده به شروع نخستين پرواز، شهيد ياسيني كه در آن موقع فرمانده پايگاه بود در حالي كه خود را به چتر و كلاه مجهز كرده بود وارد «آلرت» شد.
رو به من كرد و گفت: كي نوبت ماست ؟ گفتم: براي پرواز شما برنامه ريزي نشده مگر اين كه دستور بفرماييد!
در حالي كه مي خنديد، گفت : بريم استارت بزنيم هواپيما را ببنيم بلديم يا يادمان رفته. اصرار ما براي جلوگيري از پرواز ايشان مؤثر نيفتاد و به طرف نخستين هواپيما كه آماده براي پرواز بود، رفت و در چشم به هم زدني درون كابين قرار گرفت. اين عمل وي باعث روحيه گرفتن ساير دوستان پروازي شد. به گونه اي كه براي رفتن به مأموريت از هم سبقت مي گرفتند. در آن روز هر 10 دقيقه يك بار تعدادي از هواپيماها روانه منطقه مي كرديم. شهيد ياسيني در آن روز دوبار مأموريت جنگي انجام داد.

مطالب پیشنهادی

ثبت دیدگاه