شناسه: 348400

خاطره (عدد 13 را مبارك می‌دانم) شهید حسین لشگری

در بعضي از فرهنگ‌ها، بعضي از اعداد، نحس هستند و در فرهنگ ما، معمولاً عدد 13را نحس مي‏دانند؛ شايد به همين دليل است كه سيزدهمين روز از آغاز سال نو را، به بيرون از خانه مي‏رويم و به كوه و دشت و بيابان پا مي‌گذاريم كه مبادا نحسي 13، در طول سال جديد گريبان‌مان را بگيرد و كار دستمان بدهد و اين كه اگر پلاك سر در خانه‌مان عدد 13است، از شهرداري منطقه‏اي كه در آن زندگي مي‏كنيم، مي‏خواهيم كه به جاي عدد 13، پلاك 1+12 را نصب كند! جالب اين است كه برخي از مسئولان شهرداري‌ها، خودشان اين خرافه را باور كرده‌اند و پلاك‌هاي 1+12 را آماده‏ نصب، در كارگاه‏هايشان دارند تا به متقاضيان ارائه دهند. اما من برخلاف آنها، عدد 13را مبارك مي‏دانم و براي اين عدد احترام خاصي قائل هستم؛ مي‏دانيد چرا؟ براي اينكه در سيزدهمين پرواز جنگي‌ام به تأسيسات نظامي دشمن در خاك عراق، هواپيمايم مورد اصابت راكت‌هاي آنان قرار گرفته و آسيب ديد؛ من كه مأموريت داشتم در ارتفاع 8 هزار پايي، تانك‌ها و نفر‌برهاي دشمن را بمباران كنم چون سقوط هواپيمايي را كه خلبانش بودم در خاك عراق قطعي مي‏ديدم و اطمينان داشتم كه اسير نيروهاي دشمن خواهم شد. برخلاف دستورات نظامي كه در ايران به من ابلاغ كرده بودند به ميزان 2 هزار پا، از نقطه‏ پرواز پيش بيني‌شده، فرود آمدم و در ارتفاع 6 هزار پايي از سطح نيروهاي دشمن بعثي با هواپيماي در حال سقوطم، هدف‌هاي مشخص شده‏ آنها را با دقت بيشتري نشانه‌گيري و بمباران كردم كه بر اثر اين تدبير، حدود 22 دستگاه از تانك‌هاي متجاوزان عراقي منهدم شد و تعدادي از نيروهاي آنها زخمي شدند يا به هلاكت رسيدند. بعد از اين بمباران كه با چتر نجاتم، از هواپيما بيرون پريدم؛ پريدن همان و فرود آمدن من در جمع نيروهاي دشمن متجاوز همان؛ در اين سانحه، به دليل ناقص عمل كردن چتر نجاتم، با شدت و با تمام وزنم به قرارگاه دشمن برخورد كردم و به افتخار جانبازي نايل آمدم و چون نيروي گريز از مهلكه‏اي را كه در آن گرفتار آمده بودم، نداشتم، اسيرم كردند و هم زمان، مرا به جمع همرزمان «آزاده»ام اعزام كردند. آيا شما، كسب 2 افتخار همزمان را، در سيزدهمين پرواز جنگي‌ام، به حساب نحسي عدد 13 مي‏گذاريد؟ اگر آري، كه من برخلاف شما فكر مي‏كنم و اگر نه شما هم به جمع كساني كه عدد 13 را «مبارك» مي‏دانند، اضافه شده‌ايد؛ پس مقدمتان گرامي باد. * سفره‏ هفت سين‌مان 7 سرباز اسير ايراني بود عيد يعني «يا مقلب القلوب و الابصار»؛ عيد يعني رقص ماهي در تنگ بلور آب؛ عيد يعني چرخيدن سيب سرخ بر سطح صيقلي آينه‏ سفره‏ هفت سين؛ عيد يعني سيب و سنجد و سماق؛ عيد يعني سير و سركه و سمنو؛ عيد يعني سبزه، اما زندان «ابوغريب» كه سبزه نداشت؛ اسارت گامي بود در برهوت و زندانبان‌ها اسرايشان را كه تماماً رزمندگان ايراني بودند، با تمام قوا زير نظر داشتند تا مبادا بگريزند! به كجا؟ به هرجا كه ابوغريب، نباشد.

مطالب پیشنهادی

ثبت دیدگاه