شناسه: 349961

خاطراتی از زبان همرزم شهید ایرج نصرت زاده

در فروردين ماه، سال1358 مزدوران داخلی به پادگان سنندج حمله كردند و پادگان به محاصره كامل آنها درآمد. در اين ايام يك هيات عالي رتبه شامل افرادي چون مرحوم طالقاني، شهيد بهشتي و آقاي هاشمي رفسنجاني به سنندج آمدند و شوراي اداره شهر را ترتيب دادند. اما چندي بعد عناصر ضد انقلاب در آن منطقه كه شامل احزاب دموكرات، كوموله، رستگاري، نقش بندي، فداييان خلق و منافقين بودند به تدريج اداره شهر را در دست گرفته و غالب شدند. ارتش در اين زمان اجازه درگيري نداشت و تنها ابتكار و شجاعت انقلابي سرهنگ ايرج نصرت زاد، فرمانده تيپ 1لشگر 28سنندج ،حكايت از حضور ارتش جمهوري اسلامي داشت و مانع از سقوط پادگان مي شد. وي افراد گردان را با يك آرايش نظامي ـ ورزشي به شهر مي برد، تمرينات صحرايي انجام مي داد و در اين حالت شهر را دور مي زد و گاهي سنگرهاي ضد انقلاب را ويران مي ساخت و آنها جرات هيچ اقدامي نداشتند. در اين ايام حفظ ارتش در سنندج فقط به همين مسير بود و اين نصرت زاد بود كه موجوديت ارتش را در آن مرحله اعلام مي كرد. اين تمرين نظامي كه با هدف شناسايي انجام مي شد، پس از غارت10 هزار قبضه انواع اسلحه از ستاد ژاندارمري، توسط ضد انقلاب ضروري به نظر مي رسيد و عملاً فكر حمله سراسري به پادگان را از سر ضد انقلاب بيرون مي كرد. سرهنگ نصرت زاد پس از جلب نظر اعضاء كميسيون دفاعي در شمال سنندج، پاسگاه فرمان دهي برقرار كرد و پرسنل را به بيرون از پادگان برد. فرمانده پادگان سرهنگ صدري بود، اما ميدان عمل در دست نصرت زاد ـ كه روحيه بالاي نظامي و انقلابي داشت ـ بود. با اصرار سرهنگ صدري سرانجام گردان هوابرد شيراز به سنندج رسيد و در فرودگاه مستقر شد. بر مبناي برنامه مسئولين ارتش قرار بود، اين گردان از داخل سنندج بگذرد و به سقز اعزام شود كه با ترفند ضد انقلاب در ريختن دانش آموزان به سطح شهر، عبور ميسر نشد، اما گردان با رهبري سرهنگ نصرت زاد پس از دور زدن شهر، از مسير سد قشلاق به راه خود ادامه داد. در تاریخ 31/01/1359 گردان بسوي سقز به راه افتاد چند كيلومتر دورتر عده اي از افراد ضد انقلاب با لباس ارتشي در جلوي گردان ظاهر شدند و سرهنگ كه در پيشاپيش گردان حركت مي كرد، با اين فكر كه آنها خودي هستند به چند قدمي شان رفت، ولي آنها آتش گشوده و سرهنگ را زخمي و اسير نمودند. عناصر ضد انقلاب كه مدت ها كينه آن فرمانده فداكار و شجاع ايراني را در دل داشتند از او مي خواهند كه وصيت خود را در بي سيم بگويد، و او چند كلامي در وصف ايمان، اسلام و وطن مي گويد و سپس به شهادت مي رسد. ضد انقلاب در جشن قتل او، بدن قطعه قطعه اش را در ميدان شهر مي آويزند، اما روزهايي نه چندان دور، شهيد عبادت، شهيد رستمي، شهيد شهرام فر، شهيد صياد شيرازي و فرماندهان و سربازان راستين ميهن راه او را ادامه دادند و آن ديار هميشه ايراني را از لوث وجود منافقان كوردل و بي بصيرت پاك کردند.

مطالب پیشنهادی

ثبت دیدگاه