شناسه: 350252

خاطره (يه لقمه نون و پنير) شهید مهدی شیخ زین الدین

شب دهم عملیات بود. توی چادر دور هم نشسته بودیم. شمع روشن کرده بودیم.صدای موتور آمد. چند لحظه بعد، کسی وارد شد. تاریک بود. صورتش را ندیدیم. گفت «توی چادرتون یه لقمه نون و پنیر پیدا می شه؟» از صدایش معلوم بود که خسته است. بچه ها گفتند «نه، نداریم.» رفت. از عقب بی سیم زدند که « حاج مهدی نیامده آنجا؟» گفتیم «نه.» گفتند «یعنی هیچ کس با موتور اون طرفها نیامده؟»

مطالب پیشنهادی

ثبت دیدگاه