شناسه: 350316

« تماس قطع شد ... »

در عملیات والفجر 8 ، حاج احمد در تماس آخرش گفت که از خط دشمن گذشته و به پشت خط آن ها رفته است . 
وارد خط دشمن شده و نیروهایش را تقسیم کرده بود ؛ هرکدام کنار در یک سنگر . حتی خودش رفته بود توی بعضی از سنگرها و سرکشی کرده بود . عجیب تر این که شهید مؤذن می رود توی یکی از سنگرها ؛ چای داغ آماده بوده است . می نشیند چای می خورد و بیرون می آید . 
زمان شروع عملیات رسید . رمز را گفتم و این اولین عملیاتی بود که تقریباً با خیال آسوده و بااطمینان خاطر رمز را اعلام کردم . پس از آن ، نیروها شروع کردند به پاکسازی ساحل دشمن . در کمتر از ده دقیقه ، تمام آتش ساحل دشمن که روی اروند می ریخت ، قطع شد . 
حاج احمد ابتکار دیگری نیز به خرج داده بود که شاید وقتی بیان شود ، کسی نتواند آن را قبول کند . همراه خودش چراغ گردان آب بندی شده برده بود ؛ از همین هایی که وقتی می خواهند جاده را تعمیر کنند ، آن را جلوی راه می گذارند تا هنگام شب تصادف نشود . یک مرتبه دیدیم تمام ساحل دشمن روشن شد و چراغ ها شروع کردند به چشمک زدن . قایق ها خیلی راحت و سریع راهشان را پیدا کردند و پرگاز به طرف محل پاکسازی شده رفتند تا نیروها ادامه ی کار بدهند . 
در همین حین ، تماس ما با حاج احمد قطع شد ... . 
راوی : قاسم سلیمانی 

مطالب پیشنهادی

ثبت دیدگاه