خاطره (جوانمرد) شهید محمد پدردره گرگی(بروجردی)
در يک عمليات، مثل هميشه پيشاپيش نيروها بود و پا به پاي بقيه کمک مي کرد تا اين که پايش شکست و مجبور شدند پايش را گچ بگيرند. نياز شديدي به او بود. بروجردي هم اين را درک مي کرد و با وجود اين که پايش توي گچ بود، راضي به ترک منطقه نشد. هر چه اصرار کرديم که برو، استراحت کن و به عمليات نيا، فايده اي نکرد. مي گفت: «من حتماً بايد بيام و در کنار شما و کنار پيشمرگان و مردم کردستان باشم.» او جوانمردِ از خود گذشته اي بود که در راه اسلام از هيچ خدمتي دريغ نکرد.
ثبت دیدگاه