خاطره ای از محافظین شهید ولی فلاحی
"تبادل آتش بين دو طرف به شدت ادامه داشت. صدای انفجار گلوله های توپ و خمپاره در اطراف ما به طور پراكنده شنيده می شد. دكتر چمران در آن عمليات مجروح گرديد و تعدادی از رزمندگان ما هم به شهادت رسيدند به شهيد فلاحی پيشنهاد كردم كه برای محافظت از تركش و گلولهها، از كلاه آهنی استفاده كند.در آبان ماه سال 1359 در سوسنگرد، عملياتی عليه نيروهای عراقی انجام گرفت تا آن شهر از تعرض دشمنان رهايی يابد. شهيد فلاحی در نقطهای ميان خط آتش، نيروهای خودی و سربازان دشمن براي نظارت بر اين عمليات حضور داشت و تنها فرد همراه ايشان من بودم. تبادل آتش بين دو طرف به شدت ادامه داشت. صدای انفجار گلوله های توپ و خمپاره در اطراف ما به طور پراكنده شنيده می شد. دكتر چمران در آن عمليات مجروح گرديد و تعدادی از رزمندگان ما هم به شهادت رسيدند به شهيد فلاحی پيشنهاد كردم كه برای محافظت از تركش و گلولهها، از كلاه آهنی استفاده كند، اما شهید گفت؛ «گر نگهدار من آن است كه من مي دانم، شيشه را در بغل سنگ نگه مي دارد.» با اين وجود از ايشان كه آن زمان رئيس ستاد مشترک بود. خواهش كردم كه براي اطمينان خاطر، هنگام انفجار گلوله ها به روی زمين دراز بكشند. شهيد فلاحی با لبخندي گفت: «تو از من، خاطر جمع باش، چون انسان شهيد نمیشود مگر آن كه قبل از شهادت، كامل شده باشد. ضمن آن كه من هنوز به آرزويم نرسيده ام.» من كه در پی راهی برای بازگشت و يا پناه امني بودم، پرسيدم: تيمسار شما مگر چه آرزويی داريد؛ لحظهای تأمل كرد و سپس گفت: «مي دانی تنها آرزی من چيست؛ درجواب ایشان گفتم، آرزوی هر فرد نظامي در مرحله اول، سربلندی ميهن و اهتزاز پرچم كشورش به نشانه عزت و عظمت آن ملت است. اين نشان میدهد كه مردم آن كشور زنده، پويا و در دنيا قابل احترام هستند. ايشان گفتند: «بله، همه اين ها درست است، اما مي دانی كه من وجب به وجب خاک خوزستان را به علت محل خدمت اوليهام میشناسم. با توجه به پيش روی سريع عراق آرزو داشتم كه ارتش عراق زمين گير شود كه چنين شد.» تنها يك آرزوی بزرگ ديگر دارم، و آن اين است كه ارتش متجاوز عراق را از اطراف آبادان تا مارد عقب بنشانيم. كمتر از يک سال بعد، تيمسار فلاحی به آرزوی خود رسيد، اما چند ساعت پس از تحقق اين آرزو به والاترين مقام انسانی؛ يعني شهادت در راه خدا نائل گرديد.»
ثبت دیدگاه