خاطره (چشم های منتظر) شهید محمدرضا کارور
یکی از دوستان همرزمش برای ما تعریف کرد: «بعد از عملیات فتح «خرّمشهر» اکثر بچّهها مرخّصی گرفتند و رفتند. جنازهی شهدا، زیاد بود و جمعآوری کردن و به عقب برگرداندن آنها مشکل بود. «کارور»، چهل روز تمام، توی منطقه ماند و همراه دیگر همرزمانش، جنازهی شهدا را به دوش میگرفت و میبرد. هرچه شهید «همّت» به او اصرار کرد: «برو چند روزی استراحت کن.» قبول نمیکرد و میگفت: «خانوادههای این شهدا، چشم انتظارند. باید پیکر عزیزانشون رو بهشون برگردونیم.»
ثبت دیدگاه