شناسه: 350863

خاطره (وقتی مسلمان شدم) شهیده شهناز حاجی شاه

در خوزستان، گروه اقلیتی وجود دارد که معروف به «صبی» هستند. این گروه در ظاهر، پیرو حضرت یحیی هستند و آیین و مسلک و کتاب خاص خودشان را دارند. تعدادی از آنها در اهواز، دزفول و خرمشهر... پراکنده اند. نسبت به مسلمان ها هم خیلی کینه دارند. دختر یکی از این خانواده ها با شهناز دوست شده و خیلی تحت تاثیر اخلاق و روحیات شهناز قرار گرفته بود تا آنجا که حتی آن دختر تصمیم گرفته بود با یک پسر مسلمان ازدواج کند؛ ولی می دانست که خانواده اش شدیداً با او مخالفت می کنند و احتمالاً او را از خودشان می رانند؛ ولی شهناز ارتباط عاطفی و تنگاتنگی با این دختر برقرار کرده بود. مادر این دختر، به دلیل اینکه اکثر دانش آموزان مدرسه مسلمان بودند، در مورد روابط او با دیگران خیلی حساس بود. او اجازه نمی داد که دخترش با هر کسی رابطه برقرار کنند؛ اما عجیب اینجاست که این زن سختگیر پس از مشاهده رفتار شهناز به دخترش گفته بود؛ فقط با او رفت و آمد کن؛ چون او دختری است که از نظر اخلاقی، مناسب است. و سفارش کرده بود که خصوصیت های او را یاد بگیرد؛ ولی هرگز عقاید او را به کار نگیرد. بالاخره شهناز کاری کرد که آن دختر، مسلمان شد و بر خلاف میل خانواده و سرزنش آنها با یک پسر مسلمان ازدواج کرد و از خانواده اش جدا شد.

مطالب پیشنهادی

ثبت دیدگاه