خاطره (بعد انقلاب) شهیده صدیقه رودباری
انقلاب که شد صدیقه در مدرسهشان، انجمن اسلامی راهاندازی کرد. در همان زمان همراه دوستانش شروع به فعالیت جهادی و خدماتی به هموطنان نیازمند کرد. هرچه زمان میگذشت خواهرم دقیقتر وکاملتر در خط اسلام و انقلاب قرار میگرفت و به سبب ضرورت کار جمعی و تشکیل و انسجام، با شرکت در تشکیل انجمن اسلامی محل تحصیل، به فعالیتهای صادقانه میپرداخت. صدیقه اردیبهشت ۵۹ عضو انجمن اسلامی شد. آن زمان خواهرم در رشته اقتصاد در دبیرستان درس میخواند. تابستان، صبحها به جهاد میرفت و عصرها هم در کلاس قرآن و نهج البلاغه شرکت میکرد. گاهی اوقات آخر هفتهها سری به معلولان آسایشگاه کهریزک و بیمارستان میزد و به پرستاران و بهیاران آنجا برای شستوشو و رسیدگی به سالمندان و معلولان کمک میکرد. گاهی برای بچههای کوچک آنجا غذا میپخت. آنها را حمام میبرد و با آنها بازی میکرد. گاهی با دخترهای جوان دوست و فامیل و آشنایان رفتوآمد میکرد تا رفتارشان را اصلاح کند که موفق هم بود. صدیقه بسیار پر دل و جرئت بود. شجاعت و دلیریاش به گونهای بود که نشان میداد به زودی مهر شهادت روی شناسنامهاش خواهد خورد. پس از انقلاب هیجان و احساس وصفناپذیری پیدا کرده بود. احساسی که تا آن زمان مثل خون در رگهایش جاری بود، حالا پر خروش شده بود و او را از زندگی عادی و روزمره دور میکرد. از تعلقات دنیوی فاصله گرفته بود و مدام میگفت نباید در خانه بنشینیم و بگوییم که انقلاب کردهایم، باید بین مردم باشیم و پیام انقلاب را به مردم برسانیم.
ثبت دیدگاه