خاطره (کردستان حمید و صدیقه) شهید صدیقه رودباری
عبدالحمید پس از پیروزی انقلاب فعالیتهای خود را همگام با صدیقه در کردستان آغاز کرد. برادرم در جنگهای نامنظم کردستان شرکت فعالانه داشت. پس از شهادت صدیقه بیصبرانه در تب و تاب وصال به خواهرمان بود و از خدا تمنای شهادت داشت. عبدالحمید بعد از شهادت صدیقه مصممتر در پیشگاه خدا عهد کرد راه شهدا به ویژه خواهرش را در مبارزات ادامه دهد. برادرم در سال ۱۳۶۰ به خواستگاری دختری مؤمن و معتقد رفت و ازدواج کرد. بعد از ازدواج هم راهی میدان جهاد شد. ابتدا به عنوان راننده آمبولانس وارد جبهه شد. برای او شهادت مطلوب و محبوب بود، نهایت آرزو و آمالش همین بود. جگرش هزار بار در جراحت هر مجروح زخم برمیداشت. شنیدن نالههای عرش لرزان یا حسین، یا زهرا و یا مهدی مجروحان در لحظات آخر شهادتشان برای او شهادت هفتاد باره بود. هر بار که به مرخصی میآمد، برای رفتن آرام و قرار نداشت. شوق پرواز او را هر بار بیتابتر از بار پیش میکرد و آخرین بار عشق معبود بهانهاش شد تا او از عشق پسر سه ساله و دختر هفت ماههاش بگذرد.
ثبت دیدگاه