خاطره (از عبداله تا محمود) شهید محمود نوریان
در عملیات والفجر با ایشان آشنا شدم. خیلی به چگونگی اعمال و رفتارش اهمیت می داد. دفتری درست کرده، درون آن جدولی کشیده بود و به خود نمره می داد. برای مثال غیبت نکردن، نماز اول وقت، نماز شب و کمک به یتیمان جزء مواردی بود که در نظر گرفته بود. اعتقاد داشت” باید به حساب خود رسیدگی کنیم قبل از آن که به حساب مان برسند.” می گفت پیش از آن که به مقام “محمود” برسیم باید “عبدالله” باشیم. از همین رو بچه ها حاج عبدالله هم صدایش می زدند. هنگام شهادت ایشان من اسیر بودم. یک شب خواب دیدم لباس احرام بر تن کرده و در باغی سرسبز می چرخد. فهمیدم به شهادت رسیده. بچه ها هم در نامه هایی که به دستم می رسید این موضوع را تایید کردند. حدود پنج سال و نیم اسیر بودم و بعد از باز گشت به وطن به وزارت دفاع پیوسم و بنا به خواسته ی خود شهید با همسر ایشان ازدواج کردم.
ثبت دیدگاه