خاطره (میدان مین) شهید خدامراد زارع
جنگ که شروع شد خانه محقر خود در روستای "جوزار جاوید" در کوههای نورآباد ممسنی را ترک کرد و صفا و سادگی دل بی غل وغش خود را با دلیری شیرآسای خود همراه کرد و در لشگر فجر فارس وارد شد. بعدها به گردان تخریب آمد و بیش از یک سال انواع مأموریتها را به جان و دل پذیرفت. اندامی درشت اما قلبی رئوف داشت. لهجه او و تکیه کلامهایش را خیلی از نیروهای تخریب به یاد دارند. همان طور که از شجاعت او خاطره ها دارند. او هیچ گاه از خود چیزی نگفت، بعدها بعد از شهادت خیلی ها که او را یک روستایی بی سواد می پنداشتند پی به سابقه فرهنگی و سالها معلمی او بردند. خیلی با فاصله به مرخصی می رفت و آن را هم طوری جور می کرد که در فصل کشاورزی به خانواده خود کمک کند. 10 روز پیش از شهادت در نامه ای به یکی از دوستان چنین نوشت: "بنده از نظر اجتماعی واقعا گمنام هستم و به این نیز خیلی راضی هستم"
ثبت دیدگاه