شناسه: 353818

خاطره (محمود صادقی) شهید مسعود قانعی خوزانی

اولین کسی که از بچه‏ های تخریب(قرارگاه مرکزی کربلا) شهید شد، محمود صادقی بود. رفاقت ما از دارخوین آغاز شد که به همراه 6 نفر دیگر در خیلی از مواقع در کنار هم بودیم. دوستی ایشان با من، لطف خدا و شهادت و خون ایشان رسالتی بود که مرا بسازد و آن خصلت‏هایی که دارم، رفع شود. تواضع ایشان در تمامی بچه‏ های تخریب نمونه و صداقت‏ش به ذات‏ش آمیخته بود. آنقدر پاک بود که اگر از هرکسی بپرسی می‏گوید من متواضع‏تر و صادق‏تر از او ندیدم. مطالب بسیاری از ایشان به خاطر دارم؛ زمانی که در دکل دیده‏بانی بودم، شب‏ها تک و تنها به نزدم می‏آمد و از اخلاق و آرامش روحی ایشان نکات فراوانی می‏آموختم، در مدت 4 ماه همراهی، هیچ موقع عصبانی نشدند. همیشه اگر می‏دید که ما کاری داریم، صادقانه انجام می‏دادند؛ مثلاً اگر بچه‏ ها غذا می‏خوردند و ظرف‏ها را نمی‏شستند ایشان ظروف را می‏شست، یا اگر می‏‏دیدند ما در امور خودمان تنبلی می‏کنیم، سریع کمک می‏کردند. خیلی محبت داشت، یادم می‏آید که گلودردی داشتم، ایشان رفتند از شهر نشاسته خریدند و هر روز صبح آماده و برای بهبود و درمان ما تلاش می نمودند، حتی برای‏مان آش هم پختند. اولین کسی که برای برادران: مادر بود، دکتر بود، دلسوز و یاور بود، شهید عزیز محمود صادقی بود. خدا می‏داند که چقدر صداقت داشت، هیچ وقت دروغ نگفت، اصلاً به ذهن‏ش خطور نمی‏کرد، خیلی پاک بود. روز 18 فروردین 61 مجروح و در منزل بودم، زمانی که خبر شهادت محمود را دریافت کردم گویی دیواری بر سرم خراب شد. محمود صادقی در حال پاک سازی میدان مین در تپه چشمه(دهلران) بر روی مین والمر میرود و به آرزویش می‏رسد. همرزمان ایشان نقل کردند دو شب قبل از شهادتش در دعای توسل می گوید: « خدایا خسته شدیم، همه رفتند و ما ماندیم، خدایا ما را هم قبول کن». ایشان یک دنیا صدق و صفا و شور و عشق بودند و در حالی که پای ایشان تیر خورده بود، اما با پای مجروح در جبهه ماندند و به شهادت رسیدند.

مطالب پیشنهادی

ثبت دیدگاه