خاطره ای از زبان برادر شهید بایرامعلی یتیم زاده
چند روز قبل از شهادتش به ده آمد و در آن موقع يكي از برادران پاسدار ده شهيد شده بود. او با ديدن اين منظره، به يكي از هم ولايتي هاي خود گفته بود، كاش من هم شهيد مي شدم. برادرم به علت آشنايي کامل با جزيره مجنون، بيشتر به آن منطقه اعزام مي شد. يك بار سؤال كردم: چرا اين همه به مأموريت مي روي؟ در جواب گفت: دوست دارم شهيد شوم و به سعادت ابدي برسم. پيش از رفتن به آخرين مأموريت، چهره روحاني داشت. انگار مي دانست كه به سفر ابدي، و به ديدار حق مي رود.
ثبت دیدگاه