شناسه: 358833

ادامه دادن راه برادر شهيد/ شوق پرواز

رمضان براي مجلس هفت برادر شهيدش عباس به خانه آمد.

 در حياط خانه نشسته بود که صدايم كرد: مادر بيا اينجا مي‌خواهم وصيت‌نامه‌ام را برايت بخوانم.

جلو رفتم گفت: مادر مي‌خواهم به جبهه بروم. برادرم عباس در وصيت‌نامه خود گفته كه راهش را ادامه دهم و من اين كار را انجام مي‌دهم و بدان كه ديگر بر نخواهم گشت و در آنجا شهيد مي‌شوم.

به او گفتم: ما الآن هستيم حداقل تا چهلم عباس صبر كن.

اما رمضان گفت: اگر اجازه بدهي مي‌روم و اگر هم اجازه ندهي بدون اجازه‌ات مي‌روم.

ما كه شوق و اشتياق فرزندمان را مي‌ديديم با رفتن او موافقت كرديم.

مطالب پیشنهادی

ثبت دیدگاه