اورکت زخمي
زمستان 1363 که در سومار بوديم هوا سرد و شب ها براي نگهباني و سرکشي از سنگرها به لباس گرم نياز بود.
يک روز صبح محمدي را ديدم که از سنگر نگهباني و کمين روي تپه شني مي گشت، تعجب کردم که چرا او با کمر تا شده و خميده مي آيد!
علت را پرسيدم، گفتند اورکتش گم شده و ديشب بدون اورکت در سنگر مقدم بودهف لذا از شدت سرما خميده است.
شب بعد محمدي را مجبور کرديم بدون وارکت به بالاي تپه به کمين نرود و از اورکت استفاده کند. او قبول کرد و با اورکت من به سمت سنگر کمين و بالاي تپه رفت.
صبح که رزمندگان پايين آمدند محمدي را بين آنها نديدم، يواشکي به درون سنگر اجتماعي رفته بود.
به بچه ها گفتم از محمدي چه خبر؟
در جواب گفتند: محمدي از خجالت به سنگر ديگري رفته است.
وقتي علت را از او پرسيدم گفت: نتوانستم امانتداري کنم، ديشب يک ترکش به اورکت خورده و پاره شد، خيلي بد شد!...
به او گفتم: خدا رو شکر که ترکش به خودت نخورده، تو امانتدار خوبي هستي و ترکش کار کس ديگري بود و تو مقصر نيستي...
جانباز محسن شجاعي در همگام با حماسه، ص 121
ثبت دیدگاه