شناسه: 359930

خاطراتی از شهید

سرباز اسلام و قرآن

وقتي دفترچة آماده به خدمت  سربازي را گرفت، بسيار خوشحال بود و هميشه مي‌گفت: من هر يك سرباز براي اسلام و قرآن مي‌باشم و افتخار مي‌كنم.


دستهاي پينه بسته به خاطر اسلام

از سربازي که به مرخصي مي آمد، مي‌گفت: خدا مي‌داند كه در جبهه‌هاي حق اسلام چه مي گذرد...

پدر شهيد سؤال مي‌كرد: شما در جبهه چه كار مي‌كنيد؟

دست هاي خود را نشان مي‌داد كه پينه زده بود و مي‌گفت: آيا اين دست ها در آتش جهنم مي‌سوزد، چراکه بخاطر اسلام پينه زده است... دعا کنيد سعادت نصيب ما بشود تا شهيد بشوم  که ديگر خيلي خوب است.

 

مطالب پیشنهادی

ثبت دیدگاه