شناسه: 360276

خاطره (محرومان) شهید ناصر ابدام

شهید اِبدام در قطعه چهل بهشت زهرا تشییع و خاکسپاری شد. برای مراسم تشییع جمعیت بسیار بسیار زیادی آمده بودند که برادر شهید اظهار می­‌دارد خیلی از آنها را نمی­‌شناختیم. برادر شهید می­‌گوید: بعد از چهلم شهید، پیرزن و پیرمردی آمدند درِ خانۀ شهید. وقتی داخل آمدند و نشستند خیلی‌گریه کردند، خانواده شهید هم پا به پای آنهاگریستند. گفتند این ناصر حکم پسر ما را داشت. چون خانه‌­شان حداقل سه کیلومتر فاصله داشت و خانواده شهید آنها را نمی­‌شناختند، پدر و مادر شهید متعجب شدند. گفتند نمی­‌توانیم راه برویم و بچه‌ها رهایمان کرده‌­اند. ناصر کارهای­مان را می­‌کرد و تمام خریدهای­مان را انجام می­‌داد. آنقدرگریه کردند که دیگر چشمان­شان سو نداشت. گفتند دیگه کی می‌­خواهد ما را رتق و فتق کند؟ گفتند اعلامیه ناصر را که در نانوایی دیدیم فهمیدیم شهید شده و توانستیم خانه‌­اش را پیدا کنیم. اینقدرگریه کردند که از حال رفتند. گفتند شما پدر و مادرش هستید ولی نمی‌­دانید ناصر کی بوده. چند نفر دیگه هم اینجوری آمدند.

مطالب پیشنهادی

ثبت دیدگاه