خاطره (رویای شهادت) شهید محمد غلامی شریزی
با عرض سلام امیدوارک که حال شما خوب باشدو در راهی که در پیش دارید پیروز قدم باشید .و امیدوارم که تا موقعی که زنده اید به این امام و انقلاب و این امت حزب الله شهید پرور خدمت کنید.ما واقعا به این امت بدهکاریم،به این امت و مخصوصا به خون این شهدا بدهکاریم. علی آقا ما اینجا در نزدیکی آبادان و دارخوئین هستیمو یک حمله ای به خونین شهر داریم که به امید خدا این حمله از حملات قبلی(فتح المبین خیلی بزرگ تر و وسعت بیشتری را در بر دارد و به امید خدا جنگ را خاتمه می دهد و اگر هم نداد دیگر در جنوب جبهه ای نیست که در دست عراقی ها باشد. این جنگ پایان پذیر است و آن هم خیلی زود ،،و به امید خدا با پایان این جنگ ،جنگ دیگری نیز داریم و آن هم با آمریکا.علی آقا من که برای مرخصی آمده بودم تهران می خواستم با شما حرف بزنم ولی می دیدم وقت نمی شد .علی آقا شما به برادران بگویید به پاسداری خود ادامه دهند و از مشکلات نهراسند و سرد نشوند ،و هر کاری که در راه خدا باشد خدا آن کسانی را که در راه او قدم بر میدارند مورد امتحان و آزمایش قرار می دهد ،و این هم خود یک نوع ازمایش و امتحان است که خدا از ما می کند و من از شما تمنا دارم به برادران بگویید که سرد نشوند بلکه بیشتر با هم وحدت داشته باشند.و بیشتر و بهتر از قبل به پاسداری خود ادامه دهند فو بگویید که این پاسداری شما مشت خیلی محکمی است بر دهان منافقین و خلق مسلمانی ها. علی آقا سلام مرا به برادران برسانید و بگویید از آنها به عنوان یک برادر کوچکتر خواهش می کنم که به کار خود ادامه دهند. علی آقا اگر من برنگشتم از برادران و همچنین خود شما حلالیت می خواهم و امیدوارم هر چه خوبی که نداشته ام و بدی که از من دیده اید مرا ببخشید و از من راضی باشد،به امید خدا. علی آقا من یک وصیت نامه دارم پیش شما و یکی هم پیش خودم که با هم تفاوت دارند و این دو روی هم وصیت نامه مرا تشکیل می دهند.علی آقا وقتی که من می خواستم از مرخصی برگردم یک حالتی داشتم که انگار دیگر بر نمی گردم علی اقا من خواستم در همین رابطه با شما حرف بزنم ولی وقت نمی شد.البته باید هدف اصلی پیروزی باشد و در این راه شهادت نیز وجود دارد. علی آقا من قابلیت شهدات را ندارم و می دانم ایمانی که دارم به صورت ایمان حزب اللهی نیست.خدا به من قدرت بدهد تا ایمانم را قوی کنم.علی اقا به خانه بچه ها مخصوصا به خانه ما سر بزن و با خانواده بچه ها بخصوص با خانواده من،مخصوصا با پدرم حرف بزن . علی آقا اگر زنده ماندم مزه شیرین پیروزی را می چشم و اگر هم شهید شدم چه بهتر مزه شیرین شهدات را،هر چند خود را لایق نمی دانم.علی آقا باز خواهش می کنم که با پدر من صحبت کنید،از همه بچه ها عباس آقا و اقا داوود و مجید و بچه های دیگر از طرف من خداحافظی کن و از طرف من از انها حلالیت بطلب خداحافظ
ثبت دیدگاه