شناسه: 360353

خاطره (نحوه شهادتش) شهید عباس زال

یکی از همرزمانش برای‌مان تعریف کرد که عباس در جبهه نماز شب و زیارت عاشورایش ترک نمی‌شد. شب‌ها و به صورت مخفیانه پوتین سایر رزمنده‌ها را واکس می‌زد و روزها هم مشغول کندن سنگر می‌شد. روز شروع عملیات کربلای5 صبح زود قبل از ساعت هفت به خط مقدم رفتیم. ساعت 10 صبح فرمانده‌مان خبر داد که برگردید عقب و استراحت کنید و دوباره به خط بروید. من خواستم برگردم که دیدم عباس خیال برگشتن ندارد. داشت به یک مجروح رسیدگی می‌کرد. در یک آن دیدم یک گلوله از سرش رد شد. یعنی به پیشانی‌اش خورد و از طرف دیگر خارج شد. من او را برداشتم و پشت یک ماشین گذاشتم. چون پایم از قبل قطع شده بود، همه فکر می‌کردند من هم زخمی شده‌ام. به هرحال او را گذاشتم عقب وانت و به پشت جبهه منتقلش کردیم. در حالی که عباس زال در همان برخورد اول گلوله به شهادت رسیده بود.

مطالب پیشنهادی

ثبت دیدگاه