خاطراتی از شهید غلامرضا زارع کلپه
سلام.خاطره ای از شهید بزرگوارآقای غلامرضا زارع(کلپه)اگراشتباه نکنم، سال 65 با ایشان جبهه بودم،
بنده با آقای غلامرضااکرمی مسئول تدارکات گردان بودیم وفرمانده گردان ماآقای غلامرضا زارع بودندیک بارزمان توزیع کمپوت یا کنسروبه ماگفتندهر یک ازاین کمپوت ها رابه چهار نفر بدهیدوقتی تقسیم کردیم یک کمپوت اضافه آمدبرداشته بردیم به آقایان (اسماعیل برزگرزاده ،شهیدغلامرضا زارع،علی محمداکرمی)داده گفتیم این کمپوت اضافه است باشه اینجا،
همینکه این حرف رازدیم شهیدزارع(باناراحتی وجدی وقاطع) گفتند"اصلا،مامثل بقیه سهمیه امان راگرفتیم،ببریدبین تمام گردان تقسیم کنیدگفتیم ،چه جوری !نمی شود،گفتندپس ببرید به تدارکات تحویل دهید.این سرسوزنی ازاعتقادات وایمان محکم شهداست،حالا ما کجا و....
راوی: محمدعلی اکرمی،فرزندعباس
نوحه سرايي
صداي خوبي داشت و عاشق امام حسين عليه السلام بود؛ با صوتي حزين براي امام حسين(ع) و ياران مظلومش نوحه سرايي ميكرد.
سپردن به خدا
از وقتي جنگ شروع شده بود مدام در جبههها حضور داشت، آن سال ها، روستاي محل سكونتش كُلُپه مدام در معرض سيل قرار داشت و دچار سيل زدگي مي شد.
غلامرضا به جبهه رفته بود تا در يكي از عمليات ها شركت كند.
همسر و فرزندانش با وجود سيل و خرابي هايي كه به بار آورده بود دچار مشكل شده بودند، اما او دلش راضي نشد، نشد از جبهه به خانه برگردد.
مي گفت: آنها را به خدا سپرده و ميدانست كه خداوند در همه حال حافظ و نگهدار آنهاست.
همرزم شهيد
دلاوري ها
در سن 28 سالگي به عضويت سپاه درآمد و فرمانده گروهاني در تيپ الغدير را به عهده گرفت.
دلاوري هايش در کربلاي 5 زبانزد همه کساني شد که او را ديده بودند و مي شناختند. پيش از آن در زرهي لشکر 19فجر افتخارات زيادي آفريده بود و در کنار شهيداني چون منصور خادم صادق، علي محمد حسينيان، سيدآقا حسيني و ... دشمن بعثي را به زانو درآورده بود.
همگام با حماسه، ص116
ثبت دیدگاه