شناسه: 361475

خاطراتی از شهید اباذر زارع زاده ابرقویی

اتفاق جالبي كه پس از شهادت اين عزيز از زبان يكي از همرزمانش جالب و قابل تأمل‌است: مرد سالخورده‌اي كه گويا خادم مسجد آبادان بوده نقل‌مي‌كند كه فرزندم بر اثر حادثه‌اي فلج گرديد با خاك مزار شهيد اباذر زارع كه با آب مخلوط كردم پاي او را شستشو دادم و او شفا پيدا كرد.

انگشت شست
از سن نوجواني، عشق رفتن به جبهه آتشي در وجودش برپا کرد ولي به خاطر سن کم سپاه قبول نمي کرد که او به جبهه برود، پدرش هم اجازه نمي داد.
يک روز که پدر در خواب بود انگشت شستش را با پدر مطابقت داده به جاي اثر انگشت پدر، اثر انگشت شست خود را بر روي رضايتنامه مي زند تا به جبهه برود.

همگام با حماسه، ص790

حفظ وحدت
اباذر در گوشه اي از وصيت نامه اش چنين نوشت: اگر وحدت را از دست بدهيد به خون تمامي شهيدان خيانت کرده ايد و خون آنان را پايمال نموده ايد. پيرو خط روحانيت باشيد و گناهان خويش را به ياد آوريد و هميشه در ترک گناه بکوشيد.

مطالب پیشنهادی

ثبت دیدگاه