دست نوشته شماره 1 - شهید حسین شوریده
همسر عزیزم ماهها است که ذهنم مرا مشغول به خود کرده است که بسیاری از اوقات فکر عقب افتادن و جاماندن از کاروان عظیم هستی مرا سخت به وحشت انداخته در همین دنیا جهنم را احساس میکنم و آن آقای موسوی خوب میگفت که جهنم و بهشت از همین دنیا آغاز میشود. دلخوشی و اعتقاد راسخم به این کلام الهی است که میفرماید:
الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا
و این آیه از قرآن همیشه انگیزه زندگیم بوده است که جلوم قلهای عظیمی است که رسیدن و بالا رفتن از آن مستلزم تلاش طاقت فرسائی است.
احساس میکنم هرگز نخواهی توانست دریابی که چه میکشم من دارم ذوب میشوم این یک احساس شاعرانه و خیالپردازانه نیست چون تو خود میدانی ما را با این عوالم کاری نیست واقعیتی بیرونی است اما گاه احساس میکنم در این ذوب شدن اوج میگیریم بالا میروم(قاب قوسین اوادنی) و امشب این احساس را دیدم(باور کن) دشت نوازشگر را بر سرم دیدم و احساس کردم خود را در زیر باران بیدریغش یافتم احساس کاذبی نبود هشیار بودم کاملاً «باورکن» او را لمس کردم بیتاب شدم طاقت نیاوردم به خاک افتادم میخواستم فریاد بزنم گریه، گریه، گریه و ……. بیش از هر زمان او را به خود نزدیک دیدم(اقرب من حبل الورید) نفسم تنگی میکند قلبم را دردی عظیم میفشارد و من همچنان دستش را بر سرم احساس میکنم حالت غریبی است کاش میتوانستی بفهمی که من چه کشیدم و دیدم حالتهای نادری است که خیلی کم به سراغ آدم میآید و این بود که کاغذ و قلم را بردشتم و ترا که همیشه در من حضور داری یعنی خودم را مخاطب قرار دادم و نوشتم (والسلام احمد)
ثبت دیدگاه