داداش محمدم
اين روزها…
مسافر شهرهاي خيال شده ام
کوله ام بردوشم،
سخت سنگين است…
حجم کوله سخت غمگين است…
کوله ام پر است از
تنهايي…
و چند دانه بغض نشکسته…
از کوله ام اشک ميچکد…
اگر کسي
خواست مرا بيابد
رد اشک هايم
را در جاده هاي غم بگيرد و بيايد
من ته جاده
زير درخت سکوت
لب رود دلتنگي ها
نشسته ام…
و تنهايي هايم را
در رود
غرق ميکنم…
شبها وقتی بغض گلویم رامیگیرد به عکست خیره میشوم. وقتی خیره درچشمانت میشوم دلم قرص میشود . میگویم
پری تنها نیستی گوش کن صدایش را نگاه کن نگاهش را.
وقتی درشهرغمم میگردم یک صدایی مرابه خودمی آورد برمیگردم به سوی صدا میبینم تویی که گویاندارمت اما دارمت. وقتی برگه های خاطراتم راورق میزنم.
میبینم آنشب که در اوج ویرانی بودم دلم رابه دلت گره زدم وملتمسانه ازچشمانت خواستم وگفتم داداش محمد کمکم کن وتوچه آرام پای درددلم نشستی ومن هق هق گریه هایم آرامش قلبم شد. وقتی دربین گریه هایم اشک چشمانم حجابی شد بین من وتو انگار خداوند نظاره گر من بود. داداش محمد یادته آنشب که ویرون ویرون بودم برام صحبت کردی وگفتی عمه سادات را الگو قراربده. گفتی گریه کن اما نه برای خودتت نه برای دردت برای غریبی مولا مظلومیت رقیه س. داداش محمد یادته گفتی هرموقع حس کردی تنهایی ودنیا بارغمت رانمیتونه تحمل کنه بیا اینجا همون وعدگاه همیشگی. گفتم، فریادزدم داداش محمد کجا، گفتی! کجا سبک میشی “کجا حس میکنی بال پروازداری. گفتم سرسجاده ای که همه دنیای من است. یادمه گفتی هرموقع دلت گرفت بزرگترین جایگاه آرامش راپهن کن وخداراصدابزن.
میبینی تنها نیستی. داداش محمد یادته ازت خواستم همیشه دعای مهرت رابیمه ی من کنی گفتی شهدا همیشه هستند.
داداش محمد تواین روزهای بیقراری، که باتمام وجودم غربت رقیه س راحس میکنم ودردتنهایی زینب س رالمس میکنم. دعاتو بدرقه ی راهم کن تاکم نیارم.،
داداش محمدم امید من روشنی وجودم :
تقدیم به تویی که ندارمت…
ميان تمام نداشتن ها دوستت دارم …
شانس ديدنت را هر روز ندارم …
ولي دوستت دارم…
وقتي دلم هوايت را ميكند حق شنيدن صدايت را ندارم…
ولي دوستت دارم…
وقت هايي كه روحم درد دارد و ميشكند شانه هايت را براي گريستن كم دارم…
ولي دوستت دارم…
وقت دلتنگي هايم , آغوشت را براي آرام شدن ندارم …
ولي دوستت دارم ….
آري همه وجودمي ولي هيچ جاي زندگيم ندارمت و ميان تمام نداشتن ها باز هم با تمام وجودم….
دوستت دارم برادرشهیدم
ثبت دیدگاه