نامه فرزند سید احمد به پدرش
برای پدر نوشته بود که پدرم قامت تو تکیهگاهی برایم بود.
نوشته بود برای پدر که نمیدانم دلتنگیهایم را با که بگویم و دستانم را به آغوش گرم و لبخند چه کسی غیر از بابا جوادم باز کنم.
سیداحمد در ادامه بیان دلتنگی خویش از پدر شهیدش اینگونه مینویسد: تو خیلی زود من و مادرم را تنها گذاشتی.
در ادامه این نامه به راه ارزشمندی که پدر در آن پا گذاشت اشاره میکند و این گونه خودش را قانع میکند و در دلگویه خویش میآورد: من ناراحت نیستم چون تو برای دفاع از خاک مسلمانان شهید شدی.
سیداحمد نمیتواند دلتنگیهای بچهگانهاش را دوباره پنهان کند، سعی دارد در ادامه نامه با پدر عشقبازی کند با یادآوری خاطرات دورانی که سایه پدر بر سرش بود اینگونه مینویسد، بازیها من و تو فوتبال و هنری رزمی و داستانهای شبانه و داستان حضرت زینب (س) و امام حسین (ع) بود.
فرزند شهید اسدی دوباره تلاش دارد از پدر دل ببرد، اینگونه مینویسد: تو تعزیه خوان حضرت علی اکبر و علی اصغر شش ماه بود، هیچ کس صدای گرم و زیبای تو را ندارد.
اوج عشق بازی فرزند شهید مدافع حرم در این بند نامه به خوبی مشخص است که تلاش دارد پدر را احساساتی کند، راستی امسال چه کسی به جای تو تعزیه خوانی میکند!
اما در این بند از دلگویه سید احمد اسدی با پدر شهیدش نشان میدهد که شهید سید جواد اسدی فرهنگ شهادت را در خانواده خویش نهادینه کرد، فرزند این مدافع حرم برای پدر نوشت:
تو قهرمان هستی که همیشه در در تاریخ و یاد مردم زنده میمانی، من به شهادتت افتخار میکنم.
سید احمد اگر چه به ظاهر کودک هشت نه ساله به نظر میرسد ولی رسم رفاقت و قدر دانی را خوب بلد است، با زبان بچهگانه ولی شیرین اما هر آنچه از دل بر میآید را به نوشته تحریر درآورد و نوشت: با تشکر از کسانی که در این مدت در کنارمان بودند.
ثبت دیدگاه