دست نوشته های شهید سیدحمیدرضا رضازاده
اینک گوشه هایی از این یادداشتها را مرور می کنیم تا زنگ خطری باشد در دل غفلت زدگان که هنوز برای خود جهتی انتخاب نکرده ایم و همچون پشه های میان فضا باد به هر طرفمان می برد و ارائه طریقی باشد به پویندگان راه سعادت که از خود مراقبت کنید و راه را مواظب باشید که بدون مراقبت و مواظبت اطمینانی نیست که از جاده منحرف نشوید و بشارتی باشد به علمای ربانی، پیشوایان انقلاب اسلامی به روح مطهر امام راحل و جانشین برحقش رهبر عزیز انقلاب ، که نفس مسیحائی شما به جان جوانان این امت روح می دمد و یک شبه به راه صد ساله شان می برد. آری اگر به راستی بنگریم زندگی حقیقی نه آن فاصله تولد تا مرگ آدمی است چه اینگونه حیات را دیگر جانداران نیز دارند. زندگی انسان ساعاتی است که کمال روحی و معنوی یافته به مقصود بزرگ خلقت نزدیک گشته است با این محاسبه گاه پیر ۷۰ ساله ای چند روزی بیشتر زندگی نکرده و نوجوان ۲۰ ساله ای سال ها زندگی پربار نموده است. ما روزهایی زنده هستیم که زنده بودن خویش را به محاسبه می گذاریم آنگونه که شهید ما در یاداشتهایش در نهایت سادگی و خلوص از خویش حساب می کشد : * وای بر تو ، پس کی ؟ امروز ۶۸۹۱ روز عمر داری و ۶۸۹۱ قدم به سوی مرگ نزدیک شدی .(برابر با ۱۸ سال و۱۰ ماه و۱۵ روز یعنی حدود ۹ ماه قبل از شهادت) این روزها را چه کردی ؟ جواب بگو ! بله ، گناه کردی ، ظلم کردی ، سرپیچی کردی ، برای خدا در عبادت شریک قرار دادی ، از غیر خدا ترسیدی ، نیّتت را خالص نکردی ، بر نفست مسلط نشدی ، پس چه کردی ؟ آیا می دانی چند قدم دیگر تا مرگ داری ؟ آیا بعید است همین روزها قدم های آخرت را پشت سر بگذاری ؟ مگر مرگ به کسی خبر داده که تو انتظار خبر داری ؟۶۸۹۱ روز مغرور بودی و خود را از دیگران بالاتر دیدی ، از خود راضی بودی و بی خود از خودت خوشت می آمد. * امروز چه قدمی به سوی خدا برداشتی ؟ چه کردی ؟ چرا پیش نمی روی ؟ چرا ایستاده ای ؟ مگر فرصت دیگری پیش خواهد آمد ؟ جبهه محل پرورش است اگر اینجا خود را نسازی کجا می خواهی بسازی ؟ روزی به خود می آیی که جبهه این مکان مقدس از دست رفته ، قدر جبهه را بدان. پیشرو که از کاروان دنبال افتاده ای.
ثبت دیدگاه